صبح یک روز بارانی اردیبهشت ۱۳۹۷، «سورنا ستاری»، معاون علمیفناوری رییسجمهوری بود علاوه بر بازدید از خبرآنلاین به برخی از پرسشهایی که کاربران خبرآنلاین مطرح کرده بودند، پاسخ داد. بخشی از این پرسش و پاسخ را در ادامه میخوانید.
نوپانا، به نقل از خبر آنلاین: یکی از کارهایی که در دنیا اتفاق میافتد، تلفیق رشتههاست. مثلا در بعضی از دانشگاههای آمریکا، دانشجویان داروسازی را همراه با مدیریت میخوانند. شاید این به خاطر برطرف کردن همین ضعفی باشد که شما فرمودید، یعنی تلفیق و جریانسازی رشتههای علمی باهم. به نظر شما، ما چقدر نیاز داریم که چنین کاری انجام دهیم و چقدر الآن زیرساختها برای ما مهیاست که دانشجویان را به این سمت سوق بدهیم؟
ما مشکل بزرگی در بحث آموزش عالی داریم که همان دولتی فکر کردن به موضوع آموزش عالی است. ما بهصورت چشمبسته داریم آدم تربیت میکنیم؛ آنهم برای بازارهایی که نمیدانیم برایش تقاضا وجود دارد یا نه. بعد برای بررسی و ارزیابی این تقاضا هم یک فرد دولتی را مأمور میکنیم. بعد این کارشناس دولتی میگوید که بچهها این رشته یا آن رشته بخصوص را بخوانند. یک ضعف بزرگ، جدا بودن علوم پزشکی از مهندسی است. کشورهایی که این جداسازی را دارند، کم هستند. این باعث شده که علوم بینرشتهای، شدیدا ضربه بخورند. در دانشگاههای مطرح آمریکا، چیزی به اسم «مهندسی فرایند» در شیمی معنی ندارد و اگر در مورد آن صحبت کنید، انگار از زمان دایناسورها صحبت میکنید. بزرگترین کسانی که روی بیوتکنولوژی، ژنتیک و سلولهای بنیادی کار میکنند، شیمی و علوم پایه خواندهاند. در ایران برعکس است. ما بیوتکنولوژی را در دانشکدههای پزشکی و یکی دو دانشکده مهندسی کار میکنیم. در حوزه اقتصاد هم همینطور است؛ یعنی الآن دانشگاههای ما اقتصاد را باید از علوم انسانی بگیرند، اما بیشتر بچههای موفق ما در اقتصاد کسانی هستند که مهندسی خواندهاند. این تفاوت و تفکیک رشتهها در کنکور، بسیار آسیبزننده است؛ اما چیزی که بیشتر ضربه میزند، این است که ما بهعنوان دولت به افراد بگوییم که بروید و فلان رشتههای خاص را بخوانید. چیزی که من در طول سه یا چهار سال اخیر به آن رسیدهام، آن است که بهترین راه اصلاح ساختار دولتی، استارتآپها هستند؛ یعنی ما از داخل دولت نمیتوانیم خیلی چیزها را اصلاح کنیم، اما از بیرون میتوانیم آن را شکل بدهیم. وقتی اینهمه استارتآپ در حوزه بیوتکنولوژی راه افتادهاند و بعضیهایشان جزء بزرگترین شرکتها در حوزه دارو یا صادرات شدهاند، اینها خودشان را به سیستم آموزشی ما تحمیل میکنند و میگویند که ما به این رشتهها نیاز داریم. الآن این اتفاقات برای اولین بار در تاریخ این کشور دارد میافتد. این اولین بار است که بخش خصوصی خودش را دارد به آموزش تحمیل میکند. تا دیروز، میگفتند ما مثلا مهندس مکانیک میخواهیم، چون فلان وزارتخانه یا اداره دولتی به آن نیاز دارد. الآن این اتفاق در بخش خصوص دارد میافتد. طی سه سال اخیر، تقاضا برای رشته کامپیوتر از برق شریف هم بیشتر شده. در آینده این هم عوض خواهد شد. آیا این روند را بخش دولتی ایجاد کرده است یا بخش خصوصی؟ امروز بچههایی که در بیرون از بخش دولتی حضور دارند، روند تغییرات را تعیین میکنند.
ما نباید استارتآپها را دستکم بگیریم. بعضیها فکر میکنند که استارتآپها فقط در حوزه خدمات کار میکنند، اما اینطور نیست. امروزه استارتآپهای زیادی درزمینه بیوتکنولوژی داریم، جوانان متعددی داریم که شرکتهای میلیوندلاری در حوزه بیوتکنولوژی، تجهیزات پزشکی، نانو و سلولهای بنیادی راه انداختهاند. البته شرکتهای خدماتی هم مهم هستند و تا زمانی استارتآپهای خدماتی نداشته باشیم، استارتآپهای تکنولوژی ما همشکل نمیگیرند. اینها هستند که بازارسازی میکنند. در دنیا هم همینطور است. تا زمانی که «آمازونی» در کار نباشد، کسی پهپاد نمیسازد، چون کسی آن را تقاضا نمیکند. تا گوگل وجود نداشته باشد، اتومبیلهای خودران و هوش مصنوعی وجود نخواهد داشت. همه فکر میکنند این کارها سادهاند. مثلا دیجیکالا را در نظر بگیرید که امروز با ۱۰ هزار تأمینکننده کار میکند، فکر میکنید بهسادگی به اینجا رسیده؟ این یک تکنولوژی است. خیلیها میگویند که این فقط یک نرمافزار است، اما این فقط یک نرمافزار ساده نیست وگرنه خیلیها میتوانستند آن را بسازند. اینکه قیمت یک جنس در تهران با روستایی در چابهار یکی است، این دقیقا تجلی حقوق شهروندی است. یا مثلا اسنپ که ۳۵۰ هزار راننده دارد، هوش مصنوعی بهکاررفته در برنامه آن بینظیر است. کاری که در تپسی انجام میشود، کاملا بر اساس هوش مصنوعی است. اینها نرمافزارهای سادهای نیستند و باید هم دائما توسعه پیدا کنند، چون رقابت وجود دارد. شما بروید و ببینید که چند نفر با مدرک دکترا در تیم فنی این شرکتها کار میکنند. شرکتی مثل علیبابا که در حوزه گردشگری فعال است، (تا جایی که اطلاع دارم) ماهی حدود ۱۵۰ هزار بلیت هواپیما میفروشد، تیم فنی آن را ببینید. ببینید که چند نفر از خارج از کشور برگشتهاند. آمار دو سال و نیم اخیر نشان میدهد که تعداد افرادی که برای کار در استارتآپهای خدماتی ما از خارج از کشور بازگشتهاند، از هزار نفر فراتر رفته است. بزرگترین پلتفرم برگشت بچهها، استارتآپها بودهاند و این اتفاق برای اولین بار است که در کشور میافتد. همینطور درآمد آنها بسیار بالاست. ما قبلا فکر میکردیم که افراد بعد از بازگشت به کشور با حقوق معمولی و با گذشتن از فلیترهای مختلف در دانشگاهها مشغول به کار میشوند، اما میبینیم که در استارتآپها این اتفاق نمیافتد و درآمد این افراد هم بیشتر است؛ بنابراین اگر بخواهیم افراد را برگردانیم، باید اقتصاد ما بر پایه فکر باشد.
در بخش دولتی، متأسفانه مکانیسمی نداریم که افراد را بر پایه نوآوری جذب کند، ملاک بر اساس مدرک تحصیلی است؛ اما استارتآپهایی که در حوزه آموزش درحالتوسعه هستند، تمام دیدگاههای ما را در این زمینه عوض میکنند. استارتآپهایی که در حوزه کاریابی کار میکنند، دارند کل دیدگاه اشتغال کشور را عوض میکنند. یکی از این شرکتها که در حوزه فناوری اطلاعات در حال کار است، مدتی پیش آزمونی برگزار کرد. در این آزمون بچههای دبیرستانی در کنار بچههای المپیادی شریف امتحان دادند و دیدم که این بچهها حتی بدون داشتن مدرک تحصیلی برای کار در شرکتها دعوت میشوند. این تحول قطعا از داخل سیستم دولتی غیرممکن است، چه در آموزش عالی و چه در آموزشوپرورش.
آقای دکتر عدهای این نقد را مطرح کردهاند که معاونت بیشتر روی شرکتهای کوچک متمرکز است. آیا با این شرکتهای کوچک میتوان در اقتصاد تأثیری ایجاد کرد؟ همینطور گفته میشود که مثالهایی که زدید، مثل اسنپ و تپسی، بیشتر اشتغال را جابهجا کردهاند تا تولید کنند. آیا این موج گذراست؟ آیا برنامهای دارید که بخواهید این موج را گسترش دهید؟
ما اولا سیاستمان را از حدود دو سال پیش تغییر دادیم و بیشتر تمرکزمان روی توسعه شتابدهندههاست؛ مثل کارخانه نوآوری. الآن ما بیش از ۴۰ شتابدهنده کسبوکار داریم. در حوزههای تخصصی هم همینطور است. مثلا ما شتابدهندهای در بیوتکنولوژی داریم که هنوز دو سال از فعالیت آن نمیگذرد ولی در گزارش فعالیت آن که شبعید منتشر شد، دیدم که ۱۷۰ نفر با مدرک دکترا در قالب حدود ۴۰ تیم، در آن مشغول به کار هستند. ما اتفاقا نمیتوانیم با شرکتهای کوچک کار کنیم، چون دولتی هستیم. ما باید فضای کسبوکار ایجاد کنیم، نه اینکه وارد کارهای ریز مثل وامدهی و چنین مسائلی بشویم. ما باید شتابدهندهها را توسعه بدهیم چون با این کار، زیرمجموعههایش که استارتآپهای کوچک هستند، بهتر میتوانند کار کنند. آنها این را میفهمند و تشخیص میدهند. باید حداقل ۴۰ درصد از بازار سرمایهگذاری ما به ونچر تبدیل بشود؛ چیزی که الآن با آن بهکل بیگانهایم. تازه سه یا چهار سال است که ونچریستهای خوب در ایران فعال شدهاند. سیستم مالی هم در این راه به ما کمک میکند؛ مثلا بورس ایده، صندوقهای خطرپذیر و چیزهایی ازایندست راه افتاده است. من روی تجربه شخصیام به این نتیجه رسیدم که نمیتوانم با سیستم دولتی سنتی مقابله کنم. این طبیعی است. سیستمی مانند معاونت علمیفناوری ریاستجمهوری با ۲۰۰ نفر نمیتواند با سیستمی در مقیاس کشوری (چه در دولت و چه بخش خصوصی) مقابله کند. ما فضای کوچکی را در گوشهای از اقتصاد کشور در نظر گرفتیم و اسمش را گذاشتیم «دانشبنیان». در این سیستم، ما بیش از ۱۵۰ سرویس ارائه میدهیم. این فضا کمکم بزرگ شد بهطوریکه در سال ۱۳۹۶، فروش این سیستم رسید به ۶۰ هزار میلیارد تومان؛ یعنی شرکتهای کوچک گذشته، رشد بسیار خوبی داشتند. بعضی از آنها هفتهای ۱۰ درصد رشد میکردند و الآن سرمایهگذاران آرزو دارند که درصد کوچکی از سهام این شرکتها را داشته باشند. تعداد قابلتوجهی از این شرکتها امسال وارد بورس میشوند. برای اولین بار است که بورس شرکتهایی را میپذیرد که دارایی و زیرساخت فیزیکی ندارند و قیمتگذاری و برندینگ آنها با تمام شرکتهای دیگر فرق دارد. این نخستین بار است که در کشوری نفتی، چنین اتفاقی میافتد و ارزشگذاری که پیشازاین بر پایه تجهیزات و زمین و منابع انجام میشد، اکنون بر اساس نیروی انسانی و توان فکری انجام میشود.
برای مثال، درحالحاضر در تهران شرکتهای اینترنتی حملونقل بیش از ۸۵۰ هزار سفر را در روز انجام میدهند. ما در تهران حدود ۴۵ استارتآپ در حوزه حملونقل شهری داریم. به شکل سنتی، ما حدود ۶۰ هزار تاکسی داشتیم که ۴۰ هزار واحد از آنها معمولا فعال بودند. پیشبینی ما این است که تهران به دو میلیون سفر روزانه خواهد رسید. این تقاضا از کجا میآید؟ وقتی شما خدمات را باقیمت پایین و دسترسی بالا ارائه میکنید، مردم از آن استقبال میکنند. در نیویورک این آمار برای اوبر ۲۰۰ هزار سفر است، اما در تهران، ۸۵۰ هزار. چرا؟ چون قبلا سرویسی که از طریق سازمان تاکسیرانی ارائه میدادیم، گران و دولتی بود و در دسترس هم نبود. شما برای رسیدن به این سرویس، باید از پنج یا شش لایه از دلالها عبور میکردید، اما الآن این موانع برداشتهشده. اولین فایده این کار، شفافیت است. دیگر کسی نمیتواند قیمت را دستکاری کند. در بسیاری موارد، واسطهها قیمت را بسیار بالا میبردند. در توزیع هم به همین نحو است. این حوزه خدماتی بود. در حوزه تکنولوژی که من علاقه بیشتری به صحبت در مورد آن دارم، درصد متخصصان جذبشده خیلی بیشتر است. شما به پارک فناوری پردیس توجه کنید. این پارک ۲۰ هکتار مساحت دارد. سال گذشته، ۶۷۰۰ میلیارد تومان، فروش شرکتهای پارک پردیس بود. ما در آنجا شرکتهایی داریم که در یک اتاق سه در چهار، درآمدهای میلیاردی دارند، بدون اینکه زیرساخت قابلتوجهی داشته باشند. حتی محل فعالیت آنها هم اجارهای است. این درآمد تماما بر اساس فکر جدید است. این شیوه کسبوکار در حال شکل دادن به اقتصاد جدیدی در کشور است.
به نظر شما اگر دانشگاهی با سیستم استارتآپ راهاندازی شود بهتر است یا همین روند فعلی که دانشگاهها را به این سمت سوق بدهیم؟
صنایع همه در حال حرکت به این سمت هستند. سرمایهگذاران هم همینطور. تمام جامعه باید به این سمت حرکت کند، چون اینها بچههای خودمان هستند. اصلا دانشبنیان، گروهی از جوانان هستند که پولشان بهجای جیبشان در فکرشان است. شما روی این افراد و مغزشان سرمایهگذاری میکنید، نه روی سوله و تجهیزات. البته هنوز راه درازی در پیش داریم. شما واتساپ را در نظر بگیرید. زمانی که فیسبوک، آن را به قیمت ۲۱ میلیارد دلار خرید، ۴۸ نفر در آن کار میکردند و محل کارشان هم اجارهای بود و چند سال بیشتر از آغاز به کارش نمیگذشت. چطور این قیمتگذاری انجام شد؟ ما در مورد چنین اکوسیستمی صحبت میکنیم. من خوشحالم که الآن بعد از سه چهار سال، همه دارند این حرفها را میزنند. در ابتدا اصلا کسی به این مسئله توجه نداشت، اما الآن همه دارند تأثیرش را در جامعه و همینطور، معکوس کردن روند فرار مغزها و جذب نخبگان خارج از کشور میبینند. اینیک اکوسیستم جدید است و انشاالله تا دو سه سال آینده این شرکتها به بزرگترین شرکتهای کشور تبدیل خواهند شد.
رسانهها هم باید به معرفی این سیستم و جریانسازی آن بپردازند و در کنار اطلاعرسانی از کارآفرینان موفق جهانی، نمونههای ایرانی را هم معرفی کنند. مثلا کافهبازار که شبعید از آنجا بازدید کردم، بیش از چهل میلیون کاربر دارد، مؤسس آن کارآفرین بزرگی است و حتی ۵۳ نفر از المپیادیهای ما را جذب کرده است. الآن صدها نفر با مدرک دکترا در این شرکتها مشغول به کار هستند. آیا امکان داشت این افراد در دولت مشغول به کار شوند و این مقدار تأثیرگذار باشند؟ ما الآن از بچههای کارآفرین استارتآپی الگو نمیگیریم. من به کشور چین سفر کرده بودم، آقای «فیلیپ یئو» از علیبابا به شهر آمده بود تا سخنرانی کند، ترافیک شهر را بند آورد. میلیونها نفر آمده بودند تا پای صحبتهای او بنشینند. ما افراد مشابهی را اینجا داریم. دیجیکالا روزی ۱۳ میلیارد تومان محصول میفروشد؛ تمام عربها باهم جمع شدند و سوق را راهاندازی کردند، ولی فقط یکپنجم آن فروش دارد. چیزی که الآن و اینجا برای همه عجیب است، محیط مناسب استارتآپی است که در ایران به وجود آمده. فایننشیالتایمز بهتازگی در مقالهای، ایران را «جمهوری استارتآپها» توصیف کرده است.
آیا میتوان این استارتآپها را با حمایت از کالاهای ایرانی مرتبط دانست؟
بله. استارتآپها کاملا ایرانی هستند. بعضی از دوستان میگویند که اینها جنس خارجی میفروشند، ولی نمیبینند که اگر اینها نبودند، یک خارجی باید میآمد و جنس میفروخت. ذات استارتآپهای ما، هم در حوزه خدمات و هم حوزه تکنولوژی، یک کالای ایرانی است. کار این استارتآپها هم انتها ندارد. رقابت همیشه وجود دارد و استارتآپهای جدید هم دائما در حال شکل گرفتن هستند. اینهمه غیر از استارتآپهای تکنولوژی است که محصول ایرانی میسازند و صادر میکنند. شرکتی ایرانی مانند سیناژن که فروش داخلی سالانهاش ۱۰۰۰ میلیارد تومان است، یکی از عوامل مهم قیمت مناسب داروهای پیشرفته در کشور است. کالای ایرانی شامل خدمات هم هست.
هدفگذاری اقتصادی شما تا پایان دوره این دولت به چه شکل است؟
چیزی در این مورد نمیتوانم بگویم. بحثهایی در این زمینه شده و عددهایی هم گفتهشده ولی به نظر من نمیتوان با قطعیت چیزی گفت. مجموع فروش این شرکتها در سال گذشته ۶۰ هزار میلیارد تومان بوده است. من تنها کاری که میتوانم بکنم آن است که محیط کسبوکار را برای این بچهها آماده کنم. خیلیها مترصد ضربهزدن به این سیستم جدید هستند. امسال برخی از این شرکتها وارد بورس میشوند و ارزش آنها تاحدودی مشخص میشود.