آیا واقعاً نیاز است تا پیروزی بجنگیم؟
تعیین زمان شکست استارت‌آپ ۸

آیا واقعاً نیاز است تا پیروزی بجنگیم؟

توسط قاسمی | ۱۳۹۶/۰۲/۰۹ - ۱۳:۰۰ | ۱۰ دقیقه

مانند اهداف مشخص، برای شکست استارت‌آپ خود هم، زمان و ویژگی‌های قابل لمس در نظر بگیرید.

نوپانا*: آیا واقعاً نیاز است تا پیروزی بجنگیم؟ البته این مطلب مربوط به استارت‌آپ‌ها است. در مورد اینکه چه زمانی بپذیرند شکست را قبول کنند و چه زمانی نباید شکست را بپذیرند.

معمولا از میان اطرافیانم که در یک استارت‌آپ فعالیت می‌کنند دو دسته از افراد برایم جالب بوده‌اند:

دسته اول افرادی هستند که می‌گویند تا پیروزی بجنگیم. مدتی هم خودم جزء همین قشر بودم. این دسته از دوستان اعتقاد دارند باید تا آخرین لحظه جنگید. هیچ مشکلی نمی‌تواند مانع از این شود که من نسبت به ایده و استارت‌آپم منصرف شوم. بزرگان استارت‌آپی مثل استیو جابز و امثال آنها فلان کردند، پس ما هم می‌توانیم این چنین سرسخت باشیم و هرگز سر تسلیم نسبت به مشکلات فرود نمی‌آوریم.

قشر دوم آن دسته از دوستانی هستند که با کمترین اتفاق سخت، شکست را اعلام می‌کنند. برق قطع شود، اینترنت قطع شود، هم‌بنیان‌گذارشان سرما بخورد، حتی پایشان به لبه میز گیر کند، استارت‌آپ شکست می‌خورد.

قشر اول از این که آنها را سرسخت معرفی کنند، لذت می‌برند و قشر دوم خودشان را افرادی باتجربه در زمینه استارت‌آپ می‌دانند. این در حالی است که هیچ کدام درک درستی از مفهوم «شکست» ندارند.

اهداف را دقیق مشخص کنید

چند سال پیش دکتر فرهنگ به دانشگاه باهنر آمده بود و قرار بود در مورد ازدواج صحبت کند. همان اول گفت ازدواج خوب است. برایش تلاش کنید و پس از آن در مورد تلاش کردن صحبت کرد و تا آخر سخنرانی‌اش، موضوع را تغییر نداد. مثالی زد که همیشه در ذهنم ماندگار شد و هربار که در نقش مربی به تیمی کمک می‌کنم این مثال را تکرار می‌کنم.

می‌گفت فرض کنید بانکی باشد که هر خواسته شما را انجام دهد. شما به آن بانک می‌روید و می‌گویید: «پول می‌خواهم، هرچقدر بیشتر، بهتر. هرچقدر زودتر هم بهتر.» قطعاً در همین حین مسئول بانک یا شما را چپ‌چپ نگاه می‌کند یا شما را با لگد بیرون می‌کند. کاملاً واضح است.

شما تعیین نکردید چقدر پول می‌خواهید یا این که آن پول در چه زمانی به دست شما برسد. دو معیار اساسی زمان و قابل لمس بودن، نکاتی هستند که باید در استارت‌آپ‌ها تعیین شود.

مجید حسینی، مدیر عامل وب‌سایت علی‌بابا در مصاحبه‌ای گفته بود: به همه می‌گفتم سه سال دیگر 70 هزار بلیط می‌فروشم و اکنون سه سال دیگر از آن موقع گذشته و ماهی 110 هزار بلیط می‌فروشم. چیزی فراتر از هدفش نیز پیش رفت.

اینکه اینقدر می‌گویند اهداف خود را بنویسید، تنها نوشتن آنها بر روی تابلو نیست که عکس ماشین آن‌چنانی بگذاری و خانه چند طبقه را در فلان خیابان تجسم کنی. اهداف مکتوب همین است. بنشینید حساب کنید هدف شما کجاست و چند سال دیگر محقق می‌شود. آن را ملموس کنید. چون استارت‌آپ هستید، تعداد مشتریان خود را مشخص کنید یا تعداد فروش آنها را با میزان فروش ماهانه بسنجید و کارهایی از این قبیل انجام دهید.

اهداف بزرگ و سخت تعیین کنید

امروز در مورد قانون پارکینسون مطالعه می‌کردم. می‌گفت شما برای انجام یک کار هر چقدر زمان تعیین کنید، آن کار را در همان زمان انجام خواهید داد. اگر برای انجام کاری مهلت 10 روزه تعیین کنید در 10 روز انجامش می‌دهید و اگر همان کار را برای خودتان صد روزه تعیین کنید، به قدری آن را کش می‌دهید که صد روزه تمام می‌شود و به همین منوال این عدد می‌تواند بزرگ باشد؛ مثل هزار روز و می‌تواند کم باشد مثل پنج روز.

من هم می‌توانم UI یک اپلیکیشن را با تمام مخلفاتش در عرض یک روز انجام دهم و مورد هم داشتم که UI  را در ظرف 2 ماه نیز طراحی کرده‌ام. این قانون پارکینسون باعث شده که چین یک هتل بزرگ چندین طبقه‌ای را در ظرف شش روز و هفت شب می‌سازد و ما 2 سال است تصمیم گرفته‌ایم پل‌های کرمان را بسازیم. فکر می‌کنم متوجه شدید که باید اهداف خود را چگونه مشخص کنید.

برای استارت‌آپ خود milestone تعریف کنید

milestoneها همان قیف‌هایی هستند که راهنمایی و رانندگی از آنها استفاده می‌کند و در جاده ها قرار می‌دهد. شما سوار بر استارت‌آپ خود قرار است در جاده کارآفرینی و بازار حرکت کنید و هدف را برای چند سال دیگر کاملاً مشخص کرده‌اید.

حال برای اینکه به سمت هدف پیش بروید، یک سری اهداف کوچک در مسیر تعیین کنید. برای مثال برای استارت‌آپ خود یک هدف پنج ساله تعیین کردید. برای پیشروی به سمت آن، هر شش ماه یک بار نیز اهداف متناسبی تعیین کنید. با این کار متوجه می‌شوید سرعت شما در پیشروی بازار مناسب است یا نه. برای مثال تعیین کنید در شش ماهه سوم باید تعداد مشخصی فروش داشته باشم. شبیه همان هدف است، اما برای تنظیم سرعت تعیین شده است.

اگر در زمان تعیین شده به اهداف نرسیدیم، چه؟

اینجا از این جملات انگیزشی استفاده می‌کنیم: اینکه وقتی شما سمت یک هدف پیش می‌روید و زمین می‌خورید، در واقع نشان می‌دهد حرکت می‌کنید و این نشانه خوبی است.

شکست‌ها را مانند هدف‌ها تعیین کنید

همانطور که برای اهدافتان، زمان و ویژگی‌های قابل لمس تعیین می‌کردید، برای شکست‌ها نیز، زمان و ویژگی‌های قابل لمس تعیین کنید. برای مثال می‌توانید زمان را همان زمان milestoneها در نظر بگیرید. بگویید اگر تعداد فروش کمتر از 40 درصد تعداد فروشِ هدف‌گذاری شده در milestone بود، زمان شکست استارت‌آپ فرارسیده است.

با این روش شما تکیلف خودتان را می‌دانید. می‌فهمید ایده شما آنچنان که فکر می‌کردید دغدغه کسی را حل نمی‌کند. شما با این روش، میزان حداقلی و حداکثری از مسیر پیش روی خود را مشخص کرده‌اید.

اینجا شکست معنا دارد، یعنی اینکه شما کمتر از ویژگی شکست عمل کرده‌اید. اینجا شما دیگر نه به قشر اول تعلق دارید که می‌گویند تا پیروزی بجنگیم و نه به قشر دوم که با یک ذره اختلاف از اهداف، اعلام شکست می‌کنند. در این صورت اگر هزار و یک مشکل به سراغ شما آمد، اما هنوز به میزان شکست نرسیده‌اید می‌توانید ادامه دهید و خود را مرد روزهای سخت بدانید و اگر هم شکست خوردید با افتخار سرتان را بالا ببرید و خود را با تجربه معرفی کنید.

حرف آخر

مثل همه مطالبی که می‌نویسم، این راهکار نیز کاملاً نظر شخصی و تجربه شخصی من در کار کردن بود و حتما الزام نیست که شما هم چنین کاری انجام دهید. پیشنهاد می‌کنم همواره چکش به دست، سراغ مطالب من بیایید، آنها را چکش‌کاری کنید و بهترش را برای خودتان رقم بزنید.

*بهداد مرسل‌پور

(درباره این موضوع، این گزارش را نیز بخوانید: راه‌های کاهش خطرپذیری استارت‌آپ)
(همچنین بخوانید: اهمیت واقع‌گرایی برای کسب موفقیت)

برچسب‌ها: ایراناستارت‌آپموفقیت
به اشتراک بگذارید: تلگرام توییتر لینکدین لینک کوتاه:

درباره قاسمی

قاسمی