در این پرونده ویژه، به بررسی و تحلیل ۲۰ دلیل اصلی شکست استارتآپها میپردازیم که فهرست آنها مدتی پیش توسط وبسایت معتبر «CBinsights» منتشر شده است.
نوپانا: چندی پیش، سایت CBinsights اقدام به تهیه فهرستی از ۱۰۱ استارتآپ شکست خورده کرد. پس از آن، با درخواست مکرری روبرو شد که از آن میخواستند با استفاده از این فهرست، دلیل اصلی شکست استارتآپها را کشف کند. اینفوگرافیکی که در ادامه میآید، بیانکننده ۲۰ دلیل اصلی شکست استارتآپها است که توسط این سایت استخراج شده است.
پس از اینکه آنها فهرست را منتشر کردند، استارتآپها، شرکتها، سرمایهگذارها، اهالی حوزه توسعه اقتصادی، محققین و روزنامهنگاران همگی میخواستند جواب این سوال را بدانند: «دلیل شکست استارتآپها چیست؟»
به همین دلیل، آنها موارد شکست خورده را بررسی کردند تا بتوانند جواب این سوال را پیدا کنند. بعد از بررسی تکتک این ۱۰۱ مورد، به این نتیجه رسیدند که به ندرت استارتآپی وجود دارد که تنها به یک دلیل خاص شکست خورده باشد. با وجود این، الگوهای تکراری هم میان آنها قابل مشاهده بود. پس از بررسی تمام این موارد، آنها موفق شدند ۲۰ دلیل شکست استارتآپها را شناسایی کنند.
از آنجایی که بسیاری از استارتآپها به دلایل متعدد شکست میخورند، خودتان متوجه خواهید شد که جمع نمودار این ۲۰ دلیل برابر با ۱۰۰ درصد نیست (بلکه از آن بالاتر میزند).
در ادامه، هر کدام از دلیلها توضیح داده شده و نمونههایی هم ذکر شدهاند:
دلیل شماره ۲۰: ناتوانی در چرخش
تقریبا ۷ درصد از استارتآپها، شکست خود را ناشی از «روی برنگرداندن سریع» از یک محصول بد، استخدام بد یا تصمیم بد میدانند. گیر کردن یا دست نکشیدن از یک ایده بد میتواند منابع و پول را هدر دهد و در عین حال باعث سرخوردگی کارمندان به دلیل عدم پیشرفت شود.
کیث نوواک در مورد شکست Imercive نوشته است: «ما در میانه روی برگرداندن گیر کرده بودیم؛ میان یک استراتژی که میدانستیم جواب نمیدهد و یکی که میدانستیم موفق میشود، اما نمیتوانستیم با تمام توان آن را دنبال کنیم. چنین موقعیتی هم از لحاظ حرفهای و هم شخصی خیلی سخت بود. همه از این سرخورده بودیم که نمیتوانستیم درست استراتژی خود را دنبال کنیم. هر روزی که بدون پیشرفت میگذشت، یک قدم به شکست اولین استارتآپم نزدیکتر میشدم. با اینکه تمام تلاشمان را کردیم تا از این مرحله عبور کنیم، نتوانستیم شتاب لازم را پیدا کنیم.»
دلیل شماره ۱۹ : تمام شدن انرژی
تعادل کار-زندگی چیزی نیست که موسسان استارتآپی زیاد با اصول آن آشنا باشند و به همین دلیل، ریسک تمام شدن انرژی بالاست. این مورد به عنوان دلیل شکست ۸ درصد از استارتآپها عنوان شده است.
توانایی حذف انرژیهای منفی در جاهای ضروری و تغییر جهت انرژی و تمرکز در صورت برخورد با بنبست یکی از موارد مهم برای موفق شدن و پرهیز از اتمام انرژی است؛ البته در اختیار داشتن یک تیم منسجم، با افراد متنوع و باانگیزه که بتواند در مسئولیتها شریک شود، به همان اندازه اهمیت دارد.
دلیل شماره ۱۸ : شبکهسازی بد
اغلب این شکایت را از کارآفرینان استارتآپی میشنویم که شبکهای ندارند یا سرمایهگذاری را نمیشناسند. اما جالب اینکه برخی از کارآفرینان اعلام کردند دلیل شکست استارتآپ آنها عدم استفاده از شبکههای موجود بوده است.
کیکو (Kiko) در این مورد نوشته است: «سرمایهگذاران را در کار دخیل کنید. سرمایهگذارها میخواهند به شما کمک کنند. از همان اول آنها را در کار شریک کنید و از درخواست کمک ابایی نداشته باشید. فکر میکنم اشکال اولیه ما این بود که میخواستیم همه کارها را خودمان انجام دهیم (و یاد بگیریم). شاید دلیلش نگرانی ناشی از تازهوارد بودن در جهان کسبوکار بود. اما چنین کاری اشتباه است.»
دلیل شماره ۱۷ : مشکلات حقوقی
گاهی اوقات استارتآپها از یک ایده ساده شروع میکنند ولی بعد از آن به جهان پیچیدگیهای حقوقی قدم میگذارند که اغلب برای آنها کشنده به نظر میآید.
وبسایت Decide.com در مورد شکست خود، اینطور نوشته است: «ما اخطاری دریافت کردیم که اعلام میکرد با قوانین سازگاری نداریم و اگر مشکل را برطرف نکنیم، حساب بانکی مرتبط با ما را مسدود میکنند. ما پول زیادی در نمیآوردیم، ولی همان حساب شامل بیش از ۸۰ درصد از کل سود ما بود.»
چند مورد از استارتآپهای موسیقی شکست خورده هم هزینه بالای سروکله زدن با شرکتهای ضبط و پخش و دردسرهای قانونی آن را دلیل شکست خود اعلام کردهاند. استارتآپ معروفی به نام Turntable.fm اینطور نوشته است: «در نهایت، مثل این بود که از استارتآپهای موسیقی شکست خورده درس نگرفتهام. کار در این حوزه هزینههای زیادی دارد و این صنعت اساسا سخت است. ما یک چهارم از تمام سرمایه خود را به وکیلها پرداختیم، یا خرج حق استفاده و سرویسهای مربوط به پشتیبانی از موسیقی کردیم. چنین چیزی دست و بال آدم را میبندد. ما مجبور شدیم مسیر رشد خود را متوقف کنیم، چون نمیتوانستیم به حوزه بینالمللی قدم بگذاریم.»
دلیل شماره ۱۶ : ناتوانی در جلب توجه سرمایهگذار
جدا از دلیل عمدهتری که تمام شدن پول و نقدینگی است، بعضی استارتآپها به وضوح اعلام کردند که سرمایهگذاران علاقهای به مرحله بعد از اجرای ایده یا کل آن نشان نمیدادند.
دلیل شماره ۱۵ : توسعه جغرافیایی غلط
موقعیت جغرافیایی از چند جهت مهم است. اولین نکته این است که باید میان مفهوم استارتآپ و موقعیت جغرافیایی آن هماهنگی وجود داشته باشد.
استارتآپ Meetro اینطور اعلام کرده است: «ما محصول خود را ارائه دادیم و آن را به تمامی دوستان خود در شیکاگو معرفی کردیم. بعد به مهمترین روزنامههای محلی سفارش دادیم تا مقالات خوب و دقیقی در مورد محصول بنویسند. همه چیز داشت خوب پیش میرفت... اما خیلی زود متوجه یک مشکل شدیم و آن هم اینکه اگر ۱۰۰ کاربر فعال در شیکاگو داری، دلیل نمیشود که بیشتر از یکی دو کاربر در میلواکی داشته باشی که فقط چند صد کیلومتر با ما فاصله دارد؛ دیگر چه برسد به نیویورک و سانفرانسیسکو. نرمافزار و مفهوم ما نمیتوانست از حد مرزهای فیزیکی خود فراتر برود.»
موقعیت جغرافیایی، دلیل شکست برخی از تیمهای دورکاری هم بوده است. کلید کار این است که اگر تیم شما قرار است از راه دور کار کند، باید راه ارتباطی موثری پیدا کنید؛ در غیر اینصورت، فقدان همکاری تیمی و برنامهریزی منجر به شکست خواهد شد. استارتآپ Devver اینطور نوشته است: «مهمترین مشکل تیمهای دورکاری، مسایل اداری است. مدیریت لیست حقوقی، بیکاری، بیمه و غیره در سراسر یک استان خیلی سخت است... و اگر تیم خیلی کوچک باشد، فقط مایه دردسر و اتلاف وقت است.»
دلیل شماره ۱۴ : بیاشتیاقی
ایدههای خیلی خوبی در جهان وجود دارند، اما ۹ درصد از تمام استارتآپهای شکستخورده نشان میدهند که مهم نیست ایده چقدر خوب باشد، اگر علاقه و دانشی در مورد یک حوزه در کار نباشد، شکست در آن اتفاق میافتد.
استارتآپ NewsTilt بعد از شکست خود به وضوح اعلام کرد که علاقهای به حوزه کاری انتخاب شده نداشته است: «به نظرم میشود گفت که ما علاقهای به روزنامهنگاری و خبرنگاری نداشتیم. ما یک محصول برای نظردهی را به وجود آوردیم و دلیل آن علاقه من به داشتن یک سیستم نظردهی عالی برای وبلاگ خودم بود. بعد این مسئله تبدیل به طراحی بهترین سیستم نظردهی ممکن شد و در نهایت ما را به سوی مشتریان ایدهآل، یعنی روزنامهها و خبرگزاریها سوق داد... اما صرف روزنامهنگاری و خبرنگاری برای ما اهمیتی نداشت و خودمان هم چندان روزنامه نمیخواندیم یا با اخبار سر نمیزدیم. اگر هر روز صبح قبل از هر کار دیگری اخبار بیبیسی را دنبال میکردیم، آن وقت ساختن چنین محصولی هیچ عیبی نداشت. اما حتی بعد از تاسیس NewsTilt، من برای سرگرمی هم سراغ اخبار خودمان نمیرفتم و وبسایتهایی مثل Hacker News و Reddit را ترجیح میدادم. پس چطور میتوان در تولید محصولی موفق بود که تنها از جنبه تجاری برای ما ارزش دارد؟»
دلیل شماره ۱۳ : چرخش نامناسب
چرخشهایی شبیه Burbn به اینستاگرام یا ThePoint به Groupon به شکل خارقالعادهای خوب پیش رفتهاند. اما امکان داشت که مسیر را اشتباه هم بروند.
استارتآپ Flowtab در توضیح علت شکست خود، اینطور نوشته است: «فقط پذیرفته شدن و ورود به چرخههای شتابدهی و گذراندان خالی دورههای شتابدهی هیچ فایدهای ندارد. همه چیز باید حساب شده باشد؛ از ایجاد تغییر در مدل تجاری گرفته تا تست فرضیات و اندازهگیری نتایج. در غیر این صورت، هیچ چیز یاد نمیگیرید.»
دلیل شماره ۱۲ : ناهماهنگی تیم و سرمایهگذار
اختلاف نظر با شرکا یکی از دلایل اصلی شکست برخی از استارتآپها بوده است. اما اختلاف به میان موسسین و شرکا محدود نمیشود و اگر اختلاف نظری با سرمایهگذار پیش بیاید، اوضاع خیلی زود به جاهای باریک میکشد و استارتآپ ArsDigital نمونهی خوبی از این مسئله است.
فیلیپ گریناسپان نوشته است: «برای تقریبا یک سال، پیتر بلوم (از شرکت General Atlantic)، چیپ هزارد (از سرمایهگذاری Greylock) و آلن شیهان (مدیرعامل) شرکت ArsDigita را قبضه کردند. در این مدت، آنها:
_ تقریبا ۲۰ میلیون دلار خرج کردند تا سودی مشابه دوران مدیرعاملی من را به دست بیاورند
_ پیشنهاد مایکروسافت (در تابستان ۲۰۰) برای تبدیل شدن به اولین شرکت نرمافزاری با یک محصول .NET را رد کردند
_ قبل از تکمیل محصول جدید (ACS 4.x)، محصول قدیمی (ACS ۳.۴) را کاملا نابود کردند
_ یک ساختار پرهزینهتر را به وجود آوردند؛ من ۸۰ کارمند با حقوق پایه کمتر از ۱۰۰ هزار دلار داشتم و سالانه ۲۰ میلیون دلار سود ثبت میکردم. شرکت در زمان Greylock، General Atlantic و آلن تقریبا ۲۰۰ کارمند داشت که بیشتر آنها منصب مدیریتی، با حقوق پایه بیش از ۲۰۰ هزار دلار داشتند
_ راهبری بازار و حوزه فکری را به رقبا واگذار کردند.
دلیل شماره ۱۱ : عدم تمرکز
پرت شدن حواس توسط پروژههای دیگر، مسایل پرسنل یا فقدان کلی تمرکز دلیل ۱۳ درصد از شکست استارتآپها بوده است.
استارتآپ MyFavorites در پایان تجربه کاری خود اینطور نوشت: «در نهایت، وقتی از همایش SXSW برگشتیم، کمکم علاقهمان را از دست دادیم و تیم دیگر نمیدانست کار در نهایت به کجا میرسد. خودم هم مطمئن نبودم دیگر تمایلی به اداره یک استارتآپ داشته باشم، با سرمایهگذارها کار کنم، مسئولیت کارمندان را بپذیرم یا به هیات مدیره پاسخ بدهم.»
دلیل شماره ۱۰ : زمانبندی ضعیف محصول
اگر محصول خود را خیلی زود ارائه دهید، ممکن است کاربران احساس کنند به اندازه کافی خوب نیست و بعد از منفی شدن برداشت اولیه، جذب مجدد آنها کار سختی خواهد بود. و اگر محصول را خیلی دیر ارائه کنید، ممکن است دریچه فرصت برای ورود به بازار را از دست بدهید.
یکی از کارمندان استارتآپ Claxeda اینطور نوشته است: «در این مورد، سرعت حرکت ما خیلی سریعتر از مشتریان بود. ما با نوعی تکنولوژی کار میکردیم که هنوز ذهن مشتری برای آن آماده نبود؛ مثلا 64-bit، وقتی آنها خواستار 32-bit بودند. وقتی محیط سیستم عامل تازه در حال شکل گرفتن بود، ما بیشتر داشتیم پیشرفت میکردیم؛ ما خیلی عجول بودیم.»
دلیل شماره ۹ : نادیده گرفتن مشتریان
نادیده گرفتن مشتریان و کاربران یکی از مهمترین دلایل شکست خوردن است. لجبازی و بیتوجهی به بازخورد کاربران یکی از اشکالات اساسی بیشتر استارتآپهاست.
مثلا eCrowds، شرکتی که سیستم مدیریت محتوای اینترنتی را ارائه میداد، اینطور توضیح داده: «ما بیش از حد وقت صرف کردیم تا محصول را برای خودمان بسازیم و توجهی به بازخورد اطرافیان نداشتیم؛ اینطوری یکدنده میشوید. پیشنهاد من این است که حداکثر دو تا سه ماه بعد از شروع اولیه، محصول را برلی تست به افرادی ارائه کنید که میتوانید از آنها بازخورد بیطرفانه بگیرید.»
به شکل مشابه، VoterTide نوشته: «ما زیاد برای صحبت با مشتریان وقت نمیگذاشتیم و سرویسهایی را ارائه میدادیم که فکر میکردیم خوب هستند، اما ورودی کافی از مشتریان دریافت نمیکردیم. تا این موضوع را بفهمیم، دیگر کار از کار گذشته بود. خیلی راحت ممکن است دچار این سوبرداشت شوید که محصولتان عالی است. ولی باید به مشتریان خود توجه کنید و خود را با نیازهای آنها تطبیق دهید.»
دلیل شماره ۸ : بازاریابی ضعیف
شناختن مخاطبین هدف و فهمیدن اینکه چطور باید توجه آنها را جلب کرد و آنها را تبدیل به راهنما و در نهایت مشتری ساخت، یکی از مهمترین مهارتهایی است که یک کسبوکار موفق به آن نیاز دارد. ولی ناتوانی در بازاریابی هم یکی از خصوصیات مشترک میان موسسانی است که به کدنویسی یا تولید محصول علاقه دارند، اما ایده تبلیغ محصول چندان برایشان آشنا نیست.
استارتآپ Overto اینطور توضیح داده: «مرز باریک میان مرگ و زندگی یک شرکت اینترنتی، تعداد کاربران آن است. در بازه اولیه، این تعداد به شکل سیستماتیک رشد میکند. بعد به سقفی میرسیم که رسیدن به آن برایمان اصلا سخت نبوده. ولی دیگر وقت آن است که کمی بازاریابی انجام دهیم. متاسفانه هیچکدام از ما در این کار مهارتی نداشتیم. حتی بدتر، هیچکس فرصتی برای پر کردن این شکاف خالی نداشت. پس حتی اگر مسئله اول را حل میکردیم، این مورد خودبخود جلوی ما را میگرفت.»
دلیل شماره ۷ : محصول بدون مدل کسبوکار
موسسانی که شکست خوردهاند میدانند که مدل کسبوکار چقدر اهمیت دارد؛ گیر کردن در یک مسیر مجزا یا ناتوانی در تولید پول به شکل انبوه باعث تردید سرمایهگذاران شده و به بنیانگذاران اجازه توسعه بیشتر را نمیدهد.
استارتآپ Tutorspree اینطور نوشته: «با اینکه ما در این استارتآپ به خیلی چیزها رسیدیم، اما نتوانستیم یک کسبوکار قابل اندازهگیری را به وجود بیاوریم... Tutorspree امکان ادامه نیافت، چون ما تنها یک کانال برای انجام کار داشتیم و همین کانال هم یک دفعه و بیخبر دچار تغییر شد. از همان ابتدا ما از مفهوم سئو در مدل خود استفاده کرده بودیم و هر چه پیشتر میرفتیم و رشد میکردیم، اهمیت آن هم بیشتر میشد. در ابتدای کار، ما پول کافی برای خرید محتوا نداشتیم. سئو رایگان بود، بنابراین روی آن سرمایهگذاری کردیم و فقط همان را خوب یاد گرفتیم.»
دلیل شماره ۶ : محصول بد و کاربردناپذیری
وقتی نیازها و خواستههای مشتری را نادیده میگیرید (حال آگاهانه یا تصادفی)، اتفاقات بدی میافتد.
استارتآپ GameLayers در مورد رابط کاربری محصول خود اینطور توضیح داده: «در نهایت، احساس میکنم PMOG آنقدر اضطرار نداشت که جمعیت زیادی به استفاده از آن روی بیاورند. مفهوم «باقی گذاشتن ردپایی از حضور در اینترنت» آنقدر نامفهوم بود که کاربران خیلی کمی به آن توجه نشان دادند. حالا که به گذشته نگاه میکنم، حس میکنم باید همه چیز را واضح میکردیم، غرورمان را کنار میگذاشتیم و چیزی را به وجود میآوردیم که لذت بردن از آن آسان بود و این لذت در همان چند لحظه اولیه تعامل اتفاق میافتاد.»
دلیل شماره ۵ : قیمتگذاری نامناسب
قیمتگذاری در ارتباط با موفقیت استارتآپها یکی از مهارتهای خاص است و بررسی موارد شکستخورده نشان داده که قیمتگذاری محصول باید آنقدر بالا باشد تا هزینههای نهایی تولید را جبران کند و در عین حال، آنقدر کم باشد که مشتری به آن جلب شود.
استارتآپ Delight IO به شکلهای مختلف با این مسئله درگیر بود و در این باره نوشته است: «گرانترین بسته ماهانه ما ۳۰۰ دلار قیمت داشت. مشتریانی که استفاده مکرر داشتند، از قیمت شکایت نمیکردند؛ ولی ما نمیتوانستیم انتظارات آنها را برآورده کنیم. در ابتدا قیمت را بر اساس اعتبار مصرف شده در ضبط تعیین میکردیم. اما از آنجایی که مدت زمان ضبط تحت کنترل مشتری نبود، آنها خیلی با احتیاط اعتبار را مصرف میکردند. بستههایی که بر اساس حجم کلی ضبطها قیمتگذاری میشد، منطقیتر بود و تعداد کاربران هم این مسئله را نشان میداد.»
دلیل شماره ۴ : عقب ماندن از رقبا
با وجود این ادعا که هیچ استارتآپی نباید به رقبای خود توجه داشته باشد، واقعیت این است که وقتی ایدهای پا بگیرد و توجه دیگران را جلب کند، رقبای زیادی به میدان وارد میشوند. و با اینکه وسواس در مورد رقبا درست نیست، نادیده گرفتن آنها دلیل شکست ۱۹% از استارتآپها بوده است.
مارک هدلند از استارتآپ Wesabe اینطور میگوید: «بین بدترین روش جمعآوری داده و حجم کاری که Wesabe شما را وادار به انجامش میکرد، بهتر این بود که تجربه جذاب Mint را دنبال کرده و نتیجه خوب آن را سریعتر به دست میآوردید. تمام چیزهایی که به آنها اشاره کردم (عدم وابستگی به یک منبع مالی مجزا، حفظ حریم شخصی کاربر، کمک به کاربران تا تغییری واقعی در امور مالی خود به وجود بیاورند)، تمام اینها دلایلی خوب و منطقی بود تا هدفی مشابه ما داشته باشید. اما اگر محصول کارایی نداشته باشد، دیگر هیچ کدام از اینها مهم نیست.»
دلیل شماره ۳ : تیم نامناسب
یک تیم خوب پر از افراد با مهارتهای مختلف معمولا برای موفقیت هر کسبوکار ضروری است. استارتآپهای شکست خورده معمولا از این گله میکنند که کاش از اول فلان متخصص را استخدام میکردند یا آرزو میکنند ای کاش مدیرعاملی داشتند که به جنبه تجاری کار هم توجه نشان میداد.
استارتآپ Standout Jobs در توضیح شکست خود، اینطور نوشته: «تیم موسس نمیتوانست به تنهایی یک محصول فوقالعاده به وجود بیاورد. این کار اشتباه بود. اگر این تیم نمیتوانست به تنهایی این کار را بکند (یا حداقل با کمی کمک از سوی افراد مستقل و خارجی)، پس اصلا نباید استارتآپ را به راه میانداخت. ما باید افراد بیشتری را در کار دخیل میکردیم، افرادی که در ابتدا میتوانستیم به جای پول با وعده سهام آنها را جذب کنیم. اما این کار را نکردیم.»
در برخی موارد، تیم موسس باید از افراد مکمل تشکیل شود. موسس استارتآپ Nouncer نوشته: «این مسئله من را به یاد مشکل اساسی میاندازد؛ اینکه باید شریکی میداشتم تا وزنه تعادل من باشد و تصمیمات تجاری و تکنولوژیک من را از لحاظ منطقی بودن ممیزی کند.»
دلیل شماره ۲ : مشکل نقدینگی
پول و وقت تمام میشوند و به همین دلیل باید هوشمندانه آنها را استفاده کرد. مسئله نحوه صرف پول به کرات مورد سوال قرار میگیرد و دلیل شکست شماری از استارتآپها هم بوده است (۲۹%).
همانطور که از مثال استارتآپ Flud میتوان برداشت کرد، تمام شدن پول اغلب با دلایل دیگر شکست استارتآپها، از جمله ناهماهنگی میان محصول-بازار، همینطور شتاب نگرفتن همراه میشود: «در نهایت چیزی که باعث از بین رفتن Flud شد، این بود که شرکت نمیتوانست سرمایه جدیدی جلب کند. با وجود رویکردهای مختلف و تلاشهای متفاوت به دنبال هماهنگی دائما فرار میان محصول-بازار (و کسب سرمایه)، بالاخره پول Flud و راههای فرار آن تمام شد.»
دلیل شماره ۱ : عدم نیاز بازار
حل کردن مسایلی که جالب هستند، به جای آنهایی که نیازی را در بازار رفع میکنند، دلیل شماره یک برای شکست بیشتر استارتآپها ذکر شده و در ۴۲% از موارد مشاهده شده است.
استارتآپ Patient Communicator توضیح داده: «در اصل من به این نتیجه رسیدم که ما مشتری نداریم، چون هیچکس به مدل ارائه شده ما علاقهای ندارد. پزشکان دنبال بیماران بیشتر هستند، نه مطبهای زیباتر.»
استارتآپ Treehouse Logic هم به شکل جامعتر به این مسئله پرداخت و در توضیح شکست خود نوشت: «استارتآپها زمانی شکست میخورند که دیگر یکی از مسایل بازار را حل نکنند. مسئلهای که ما حل میکردیم آنقدر عمده نبود که بتوانیم با راهکاری قابل تعمیم، آن را در حوزه بینالمللی برطرف کنیم. ما تکنولوژی خوبی داشتیم، دادههایمان در مورد الگوهای خرید عالی بود، شهرت شرکت به عنوان یک راهبر خوب در بازار نقص نداشت، تجربه و مشاوران خوبی داشتیم، ولی چیزی که کم داشتیم یک تکنولوژی یا مدل کسبوکار بود که بتواند یک مسئله حاد را به شکل عمده برطرف کند.»
(همچنین بخوانید: چرا و چطور در «شکست خوردن» متخصص شویم؟)
منبع: آواتک