شكوفايي شركتهاي كوچكتر در سايه شكست شركتهاي بزرگ يكي از «رازهاي مخوف» كارآفريني در مناطقي است كه استارتآپها در آنجا بازار گرمي دارند، از دانمارك گرفته تا كلرادوي امریکا.
نوپانا به نقل از اتاق بازرگانی تهران: تا قبل از اينكه بحران اقتصادي سال 2007 دنيا را فراگيرد و به خصوص امریکاي شمالي و کشورهاي اتحاديه اروپا را درگير كند، داخل مرزهاي اين كشورها تبديل شده بود به محل ظهور و شكوفايي شركتهاي بزرگ حوزه تكنولوژي، خردهفروشي و بانكي و مالي. نامهاي بزرگي يك به يك سر ميكشيدند و با صدها و هزاران كارمند و منابع مالي به نظر تمامنشدني در پي فتح جهان كسبوكار بودند. اما بحران اقتصادي مثل طوفاني بود كه مشخص ميكرد وقتي دريا متلاطم ميشود، چهكسي ميتواند خودش را از شر موجها به ساحل سلامت برساند و چهكسي در بحران غرقه ميشود. سقوط يك به يك شركتهاي بزرگي كه تا آن زمان براي خودشان كر و فري داشتند سبب شد تا ترس از آينده دامن كسبوكارهاي بسياري را بگيرد. اين ترس پس از مدتي جاي خودش را به ثبات داد و البته ميزان رقابت ميان شركتهاي حوزههاي مختلف را افزايش داد، اتفاقي كه به خصوص در حوزه تكنولوژي بسيار برجسته بود. دور دوم سقوط شركتها و نامهاي بزرگ آغاز شد. برندهايي كه نتوانستند آينده را به روشني رقباي خود بگيرند كمكم تبديل به تاريخ شدند. نوكيا كه روزي امپراتور بيمثال توليد گوشيهاي همراه بود و حتی صدای زنگ تماسش هم برای همه آشنا بود ناگهان در برابر سامسونگ و اپل بازي را باخت و حالا ديگر نامي از آن در ميان نيست.
رسانههایی که در حوزه کارآفرینی و استارتآپها هم دستی دارند، پُرند از مطالب گوناگون در مورد درسهایی که میتوان از تجربه شکست شرکتهای بزرگ گرفت یا سراغ ریشهیابی علت ظهور و افول غولهای بزرگ حوزه کسبوکار میروند. در برخی از شرکتها جلساتی در مورد شکست خوردن برگزار میشود و این موضوع جایی را در گفتوگوهای مدیران و تیمهای فعال بر روی پروژههای مختلف باز میکند. تمامی این تلاشها حاصل عصری است که ورشکستگیها و حذف شدنها و از نفس افتادنهای بسیاری را به خود دیده است و کسانی که وارد بازی میشوند سعی دارند نکاتی را ببینند که به نظرشان مدیران و شرکتهای پیش از آنها قادر به دیدنشان نبودهاند. اگر بخواهیم نیمه پر لیوان را ببینیم، میشود گفت که ترس از شکست خودش تبدیل به محرکی برای خلاقیت و نوآوری شده است.
اين تغيير و تحولها كه به دلايل مختلف رخ دادند سبب شدند تا موضوع پابرجا نبودن شركتهاي بزرگ تبديل به دغدغهاي جدي در حوزه كسبوكار شود. اما آيا تمامي اين افولها و شكستها الزاما خبر بدي براي بازار كار به شمار ميرود؟ جاناتان مولز، روزنامهنگار حوزه اقتصاد و كسبوكار در مطلبي به اين سوال كه خودش مطرح كرده پاسخ داده است: «وقتی شرکتهای بزرگ شکست میخورند باید نگران شویم؟» مولز از منظر رابطه شركتهاي بزرگ و شركتهاي كوچك و البته استارتآپها به اين ماجرا نگاه ميكند. آنچه در اين بخش ميخوانيد ترجمه مقاله او در فایننشال تایمز است.
ورشکستگان بزرگ
«وقتی شرکتهای بزرگ شکست میخورند باید نگران شویم؟» ممکن است این سوال عجیب به نظر برسد اما به هر حال اخبار مشکلات برندهایی که زمانی برای خودشان خدایی میکردند از سال 2008 به بعد مرتب به گوش میرسد، اخبار شکستهای مربوط به شرکتهایی مانند بلکبری (توليدكننده گوشيهاي تلفن همراه)، تسکو (شركت خردهفروشي زنجيرهاي در بريتانيا) و اچاموی (شركت توليد و عرضه حوزه سرگرمي). با همه اینها من در این مورد توضیح میدهم که شکست کسبوکارهای بزرگ برای کسبوکارهای کوچک موضوع مهمی است، به دو دلیل عمده:
اولین نکته اینکه شرکتهای کوچک معمولا برای قراردادها، فضای فروش و حتی رشد اقتصادی وابسته به برادران بزرگتر (شرکتهای بزرگ) خود هستند. برای همین آنچه بر سر آنها میآید دیگران را تحت تاثیر قرار میدهد.
دوم اینکه اخیرا تفاوت معناداری میان عملکرد اکثر شرکتهای کوچک در مقایسه با برخی شرکتهای بزرگ به چشم میخورد و دلیل این موضوع را میتوان در اين مطلب پیدا کرد.
وقتی شرکتهای بزرگ فرو ميافتند به سرخط خبرهاي رسانهها چنگ ميزنند و با وجود این، نگران سرنوشتي هستند كه پيش از آنها دامن نامهاي بزرگي مانند وولورث (سوپرماركتهاي زنجيرهاي)، كومِت (فروشگاههاي زنجيرهاي فروش لوازم الكترونيك) و بلاك باستر (فروشگاههاي زنجيرهاي خريد و اجاره فيلم) را گرفته است. با وجود هياهوي افت و خيز اين برندها، عملكرد فروشگاههاي كوچكتر معمولا ناديده ميماند.
يكي از دلايلي كه ما بايد نگران كسبوكارهاي بزرگ باشيم اين است كه به نظر ميرسد آنها واقعا عملكرد ضعيفتري نسبت به كسبوكارهاي كوچكمقياس دارند. (سال 2013) يك آژانس رتبهبندي اعتبار در بريتانيا به اين نكته اشاره كرد كه ميزان كلي ورشكستگي و افول شركتها در حال كاهش است و با اين حال شمار شركتهاي بزرگي كه با شكست مواجه ميشوند در حال رشد است. عددي كه در هنگام تهيه اين گزارش، از 0.08 به 0.15 درصد رسيده بود، يعني حدود دو برابر.
ماكس فِرث، مدير شركت خدمات اطلاعاتي اكسپرين (كه آمار ميزان افول و ظهور شركتها را در بريتانيا به ثبت رساند) ميگويد: «كاهش يكچهارمي نرخ ورشكستگي شركتها خبر خوبي است اما اين واقعيت كه ميزان ورشكستگي شركتها رشد قابل توجهي داشته است نشان ميدهد كه هنوز از خطر نجستهايم. به خصوص كه شكست شركتهاي بزرگ ميتواند زنجيره تامين منابع براي شركتهاي كوچكتر را مختل كند.»
شکستهای مثبت
تا اينجا اوضاع نااميدكننده است اما به ضعفهاي شركتهاي بزرگ ميتوان از زاويه ديگري هم نگاه كرد: چنين شكستي امر مثبتي است. اين نكتهاي است كه دنيل آيزنبرگ، استاد دانشكده كسبوكار دانشگاه كلمبيا و نويسنده كتاب قابل تاملي درباره ماهيت كارآفرينان موفق به آن اشاره دارد. نام كتاب او «بيارزش، غيرممكن و احمقانه» است. آيزنبرگ در مقالهاي كه براي نشريه هاروارد بيزينس ريويو نوشت اشاره كرده است كه فنلاند امروز، شاهد رشد فعاليتهاي استارتآپها است و بخشي از اين رشد به خاطر شركت نوكيا است، تا اينجاي كار شركت عظيم اين كشور (به خاطر مشكلات بهوجودآمده) در حال نابودي دهها هزار شغل با كيفيت بالا بوده است.
ماجراي مشابهي هم در واترلو اتفاق افتاد. شهري كه قلب به اصطلاح مثلث تكنولوژي در اين كشور به شمار ميرود. شهري كه يادآور سقوط ناپلئون، يكي از قدرتمندترين سردمداران فرانسه است حالا به دليل مشكلاتي كه قهرمان محلياش در عرصه كسب وكار به وجود آورده شناخته ميشود: شركت بلكبري. تعديل نيرو در اين شركت (كه در كمتر از يك دهه محصولاتش از مرحله همهگير شدن تا مرحله منسوخ شدن سقوط كرد) به اين معنا است كه هزاران نفر از كاركنان ماهر بلكبري حالا با نگراني به دنبال كار ميگردند تا بتوانند از پس مخارج زندگي برآيند.
بسياري از کارمندان سابق بلکبری و بیکارشدگان پس از بحران، راهحل را در ميان اجتماع كسبوكارهاي كوچك يافتهاند. يا خودشان دست به تاسيس شركتهاي تازه زدهاند و يا به استخدام شركتهاي كوچكي درآمدهاند كه به سرعت در حال رشد هستند. شركتهايي كه خود اميد دارند روزي پا جاي پاي بلكبري بگذارند و البته از اشتباهاتش درس بگيرند.
برخاستن از میان خاکستر شرکتهای بزرگ
آيزنبرگ ميگويد كه شكوفايي شركتهاي كوچكتر در سايه شكست شركتهاي بزرگ يكي از «رازهاي مخوف» كارآفريني در مناطقي است كه استارتآپها در آنجا بازار گرمي دارند، از دانمارك گرفته تا كلرادوي امریکا. او البته اضافه ميكند كه شكست شركتهاي كوچك تنها عامل كمككننده به شركتهاي كوچك نيست، كاهشها و تعديلها در بخش دولتي هم ميتواند آثار جانبي مشابهي داشته باشد.
آگوست سال 1987 زير فشار سرسختانه دولت امریکا، اسرائيل ناگهان برنامه «لاوي فايتر» را كنسل كرد؛ برنامه دفاعي مهمی كه قرار بود پاسخ اسرائيل به اف16 و معادل برنامه امریکا براي پياده كردن انسان بر روي كره ماه باشد. اين تعطيلي سبب از دست رفتن 1500 تا 3000 فرصت شغلي شد. به فاصله كمي پس از كنسل شدن برنامه لاوي تعداد استارتآپهاي اسرائيل افزايش چشمگيري پيدا كرد. ريشهكن شدن يك برنامه مهم دولتي الزاما تنها مورد موثر در اين حوزه نيست.
داستانها و تجربههايي از اين دست ميتواند قوت قلبي باشد براي آنهايي كه در لندن و نيويورك مشغول كسبوكار هستند. اينها همان نقاطي هستند كه بحران بانكي سبب شد هزاران نفر بانكدار، وكيل و متخصص آیتی دربهدر به دنبال كاري تازه بگردند. از دل خاكستر شركت ليمان برادرز (چهارمين بانك بزرگ سرمايهگذاري در امریکا كه در پي بحران مالي اين كشور در سال 2008 اعلام ورشكستگي كرد) و تجربه نزديك به مرگ RBS (بانك سلطنتي اسكاتلند) و بانك بريتانيايي لويدز، حالا شاهد شكوفايي اجتماع استارتآپها از شورديچ در بريتانيا گرفته تا منهتن در امریکا هستيم.
لازم نيست حتما اقتصاددان باشيد تا ببينيد چرا شكست شركتهاي بزرگ ميتواند به نفع شركتهاي كوچك باشد. كافي است از داروين بپرسيد! (اشاره به نظريه تكامل داروين) دفعه بعدي كه ميشنويد يك شركت بزرگ با خطر ورشكستگي روبهرو شده است، در ذهن داشته باشيد كه تراژدي اين شركت ممكن است پايه شكوفايي استارتآپ يك ميليارد دلاري بعدي باشد.