مهمترین منبع جذب سرمایه برای استارتآپها سرمایهگذاری خطرپذیر یا جسورانه است.
نوپانا: امروزه بیشتر مردم با مفهوم استارتآپ آشنا هستند و میدانند که نحوه سرمایهگذاری، در موفقیت یک استارتآپ نقش اساسی دارد؛ بنابراین جذب سرمایه یکی از مهمترین تصمیماتی است که در ابتدای راه یک استارتآپ گرفته میشود.
معمولا تهیه سرمایه برای یک کسبوکار به دو روش امکانپذیر است: «بوت استرپ» (BootStrap) و «جذب سرمایه».
در روش بوت استرپ، بنیانگذاران یک شرکت، سرمایه راهاندازی آن را کاملا به صورت شخصی تأمین میکنند و از هیچ سرمایهگذار بیرونی کمک نمیگیرند. این روش بیشتر در کسبوکارهای کوچک رایج است. بهعنوان مثال، برای باز کردن یک مغازه خواروبارفروشی یا یک دفتر فنی، احتمالا از شما انتظار میرود که کار را با پول خودتان شروع کنید و بلافاصله به درآمدی برسید که در آینده به سرمایهای برای گسترش کار تبدیل شود. البته میتوانید از سرمایهگذار بیرونی استفاده کنید؛ اما این کار چندان معمول نیست. در روش جذب سرمایه، همانطور که از نامش پیداست، عکس این کار انجام میشود؛ یعنی رفتن سراغ سرمایه بیرونی که از جمله مهمترین شکلهای آن، سرمایهگذاری خطرپذیر (Venture Capital) است. برای بیشتر استارتآپها تصمیمگیری در مورد انتخاب روش تهیه سرمایه، تصمیمی بسیار بزرگ و دشوار است. در این مطلب قصد داریم درباره برخی موارد که ممکن است به کارآفرینان در گرفتن این تصمیم کمک کند، صحبت کنیم.
وقتی صحبت از استارتآپ به میان میآید، معمولا فرض بر این است که کار با یک سرمایهگذار آغاز میشود. این مسئله آنقدر جا افتاده است که در هر سمینار، کنفرانس یا اجتماع مرتبط با استارتآپ، بیشتر صحبتها حول محور پول و جذب سرمایه میچرخد. این نکته بسیار اهمیت دارد چرا که جذب سرمایه تصمیم بسیار مهمی است که نباید بدون تفکر انجام شود.
همانطور که اشاره شد، مهمترین منبع جذب سرمایه برای استارتآپها سرمایهگذاری خطرپذیر یا جسورانه است. برای تصمیمگیری در مورد اینکه آیا میخواهید برای جذب سرمایه سراغ سرمایهگذاری خطرپذیر بروید یا نه، باید ابتدا بدانید که این روش چگونه عمل میکند. در ادامه، سرمایهگذاری خطرپذیر را در شکل ایدهآل خود و از دیدگاه شرکت سرمایهگذار و کارآفرین بررسی خواهیم کرد و سپس معایب این روش را توضیح خواهیم داد. ناگفته پیداست که هیچ روش قطعی و مشخصی وجود ندارد. اما شما میتوانید از اطلاعات این مطلب استفاده کنید و با توجه به اطلاعات موجود درباره کسبوکار خود به تصمیم قطعی برسید.
(همچنین بخوانید: نام گذاری منحصربهفرد استارتآپ، منجر به جذب سرمایه میشود)
شرکتهای سرمایهگذار خطرپذیر (VC) چگونه عمل میکنند؟
شرکتهای زیادی وجود دارند که به سرمایهگذاری خطرپذیر دست میزنند و این کار را به روشهای متفاوتی انجام میدهند. توجه داشته باشید که شرکتهای سرمایهگذاری خطرپذیر از یک یا چند «شریک فعال» تشکیل شدهاند؛ اما در این مطلب آنچه درباره شرکت سرمایهگذاری خطرپذیر گفته خواهد شد، مربوط به شریک فعالی است که مدیریت آن شرکت را برعهده دارد.
نخستین کاری که یک سرمایهگذار خطرپذیر انجام میدهد جذب بودجه است. یعنی، پولی که بتواند از آن برای سرمایهگذاری در استارتآپ استفاده کند. به عبارت دیگر، اگرچه ما به شرکتهای سرمایهگذار خطرپذیر به چشم سرمایهگذار نگاه میکنیم؛ در واقع قدم اول برای آنها این است که درست مثل یک استارتآپ، سرمایه جذب کنند. آنها مبلغی (معمولا چند میلیارد تومان) را به عنوان مبلغ هدف تعیین کرده و سپس تلاش میکنند تا از منابع مختلف این مبلغ را تأمین کنند. منابع تأمین مالی ممکن است شهروندان، صندوقهای سرمایهگذاری یا حتی خود شرکای فعال باشند. افرادی که در یک صندوق سرمایهگذار خطرپذیر سرمایهگذاری میکنند، شرکای محدود (LP) خوانده میشوند.
شرکت سرمایهگذارخطرپذیر، پس از تامین بودجه، به دنبال جایی برای سرمایهگذاری خواهد بود. بسیاری از شرکتهای سرمایهگذار خطرپذیر، برای خود «تز سرمایهگذاری» دارند؛ این بدان معناست که از ابتدا مشخص میکنند به دنبال چه نوع سرمایهگذاریهایی هستند. مثلا، بعضی شرکتها فقط روی پروژههای خدمات نرمافزاری سرمایهگذاری میکنند. در هر صورت، بعد از تأمین بودجه، سرمایهگذارخطرپذیر بهدنبال شرکتهای مناسب میگردد و در آنها سرمایهگذاری میکند.
وقتی سرمایهگذار خطرپذیر در شرکتی سرمایهگذاری میکند، در حقیقت بخشی از مالکیت آن را در ازای مبلغی مشخص خریداری کرده است. این مبلغ بسته به عمر شرکت و نوع کار آن میتواند متفاوت باشد. اما در هر صورت، این سرمایهگذاری مشخصا با هدف دستیابی به سود انجام میشود. این پول تقریبا همیشه طی یک رویداد جذب سرمایه به دست میآید که گاهی خروج خوانده میشود. در هر صورت، منظور رویدادی است که طی آن سهامدار شرکت قادر است بخشی از سهام خود را بفروشد یا نقد کند. در مورد استارتآپها، دو نوع خروج وجود دارد:
ـ اکتساب (acquisition)
ـ عرضه عمومی اولیه (IPO)
اکتساب، رایجترین نوع خروج است. در این فرایند، شرکتی بزرگتر تمام استارتآپ را خریداری میکند. به عنوان مثال، اگر شما شرکتی راه بیندازید که یک اپلیکیشن عالی برای فیلتر هرزنامه تولید میکند، ممکن است گوگل برای اضافه کردن این تکنولوژی به سرویس جیمیل (Gmail) خود، شرکت را از شما بخرد. آنها به شما مقداری پول میدهند (که ممکن است نقد یا به صورت سهام گوگل باشد) و شما شرکت خود را به آنها واگذار میکنید.
عرضه عمومی اولیه یا (IPO) آنقدر غیرمعمول است که بسیاری از استارتآپها حتی آن را امتحان هم نمیکنند. به زبان ساده، (IPO) به معنای آن است که شرکت سهام خود را در بازار بورس عرضه کند تا همه سهامداران بتوانند سهام خود را بفروشند. فرآیندی که گاهی به آن «عمومی شدن» گفته میشود.
در هر صورت، سرمایهگذار خطرپذیر ناچار است برای بازگرداندن پول شرکای محدود، به یکی از این روشها، خروج کند و سهامش را نقد کند. در بیشتر موارد، سرمایهگذار خطرپذیر متعهد میشود که در یک بازه زمانی ده ساله از تأمین بودجه، مبلغی بسیار بیشتر از سرمایه اولیه را به شرکای محدودش بازگرداند. اگر سرمایهگذار خطرپذیر نتواند در این بازه زمانی پول را بازگرداند، ناموفق محسوب میشود. حتی اگر سرمایهگذار خطرپذیر در استارتآپهای بسیار خوب و آیندهداری سهام داشته باشد، در صورتی که نتواند سهام خود را در مدتی ده ساله نقد کند، این سرمایهگذاریها ناموفق خواهند بود.
از دیدگاه یک کارآفرین، سرمایهگذار خطرپذیر چگونه عمل میکند؟
یک بار دیگر تأکید میکنیم که برای تمام موارد مطرح شده در این مطلب، طبیعتا استثنائاتی وجود دارد؛ اما در اینجا به موارد کلی و عمومی توجه میکنیم.
فرض کنیم شما کارآفرینی هستید که قصد دارد اولین استارتآپ خود را راهاندازی کند. احتمالا کارتان را از یک ایده شروع کردهاید؛ یک نمونه اولیه ساخته و سپس برای گرفتن بازخورد و اعتبار، با چند مشتری بالقوه مشورت کردهاید. حالا همه چیز حاضر است و آماده هستید که ایده خود را به یک شرکت واقعی تبدیل کنید. فقط یک مشکل باقی است: برای راهاندازی این شرکت پول لازم دارید.
به هرحال باید یک گروه تولید و شاید یک مسئول فروش برای محصولتان داشته باشید. به علاوه، طولی نخواهد کشید که مشتریانی خواهید داشت و مجبور به استخدام نیروی پشتیبانی خواهید شد. باید دفتر و مکان داشته باشید و برای بازاریابی پول خرج کنید. از همه اینها گذشته، کمی که پیش بروید، به مشکلات و مسائل زیادی برمیخورید که بدون کمک وکلا یا حسابداران خبره (و البته گرانقیمت) از عهده حل آنها برنخواهید آمد. واضح است که نمیتوانید به تنهایی خرج همه این کارها را بدهید، مگر اینکه به قول معروف، بچه پولدار باشید!
اینجاست که سرمایهگذار خطرپذیر از راه میرسد. ارائه درست میکنید و برای معرفی محصول خود سراغ چند شرکت سرمایهگذارخطرپذیر میروید. دست آخر هم موفق میشوید که یکی دوتا از این شرکتها را متقاعد کنید که شرکت شما آینده دارد و آنها نیز در ازای مالکیت بخشی از شرکت (مثلا، ۱۰٪ در ازای ۵ میلیون تومان) برایتان چکی مینویسند. فقط یک مشکل کوچک وجود دارد: این شرکتها فردی در هیئت مدیره شما خواهند داشت تا مطمئن باشند که از پولشان به درستی استفاده میشود. خبر خوب این است که نمایندگان سرمایهگذار خطرپذیره معمولا انواع و اقسام تجربیات و البته روابط را دارند، بنابراین داشتن چنین فردی در هیئت مدیره خیلی هم خوب است.
خب، حالا شما پول را گرفتهاید و با آن کارمند استخدام کردهاید، دفتر بهتری تهیه کرده و یک بیلبورد باحال و بزرگ نصب کردهاید که هر روز جلوی چشمتان است. تمام این هزینهها «نرخ سوخت نقدینگی» محسوب میشود؛ یعنی پولی که در هر ماه صرفا به دلیل صاحب شرکت بودن، از دست میدهید. خیلی ساده، نرخ سوخت نقدینگی، برعکس سود است. با داشتن نرخ سوخت نقدینگی میتوانید طول باند (runway) خود را حساب کنید، یعنی مدت زمانی که میتوانید بدون تمام شدن پولتان به کار ادامه بدهید. مثلا، اگر ۵ میلیون تومان نقدینگی داشته باشید و هر ماه ۵۰۰ هزار تومان خرج کنید، طول باند شما ۱۰ ماه خواهد بود.
ماهی ۵۰۰ هزار تومان، نسبت به میزان سرمایه بسیار زیاد است و در چنین شرایطی، احتمالا نمیتوانید قبل از تمام شدن پولتان به سود دهی برسید. مشکلی نیست. اگر احتیاج به پول بیشتری دارید همیشه میتوانید سرمایهگذارهای خطرپذیر بیشتری را به شرکت خود بیاورید. اگر پیشرفتتان مطابق برنامه و انتظار باشد، میتوانید یک بار دیگر مرحله معرفی محصول و ارائه را تکرار کنید. حتی به احتمال زیاد شرکتی که پیش از این در کار شما سرمایهگذاری کرده، حاضر شود دوباره سرمایهگذاری کند. به علاوه، مجبور نیستید تمام پول مورد نیازتان را از یک شرکت جذب کنید. معمولا گروهی از سرمایهگذارانخطرپذیر با هم وارد یک سرمایهگذاری میشوند تا ریسک کار پخش شود. این یعنی شما از هر سرمایهگذار خطرپذیر مقدار اندکی پول خواهید گرفت.
بسیار خوب، حالا میخواهید برای دومین بار سراغ جذب سرمایه بروید. این بار به پول بیشتری نیاز دارید (چرا که در حال گسترش کسبوکار خود هستید)، اما در عین حال ارزش شرکت شما هم بالا رفته است. شاید باز هم ۱۰٪ از مالکیت خود را از دست بدهید، اما این بار در ازای آن ۲۰ میلیون تومان میگیرید. البته کار به این راحتی هم نیست؛ اما در اینجا میخواهیم تصویری کلی برایتان ترسیم کنیم.
سرمایهگذاران خطرپذیر علاقمند هستند که شرکتهایشان پول را بهسرعت خرج کنند، چرا که این نشانه رشد سریع شرکت است و معمولا به خروج سریعتر منجر میشود. پس حالا که پول بیشتری دارید، از شما انتظار میرود که افراد بیشتری را نیز استخدام کنید، دفتر بزرگتری بگیرید و برای بازاریابی پول بیشتری خرج کنید. به این ترتیب نرخ سوخت نقدینگی شما بالا میرود. مثلا ممکن است بعد از جذب دور دوم سرمایه، نرخ سوخت نقدینگی شما به ماهی یک میلیون تومان برسد. به این ترتیب، طول باند شما ۲۰ ماه خواهد بود. یک بار دیگر، اگر قبل از رسیدن به سود دهی پولتان تمام شد، میتوانید تلاش برای جذب سرمایه را از نو آغاز کنید و این بار حتی پول بیشتری بگیرید.
تعریف رسمی مشخصی برای دورهای مختلف جذب سرمایه وجود ندارد، اما معمولا اولین سرمایهای که جذب میکنید مرحله بذر (Seed Round) خوانده میشود و دورهای بعدی «سری الف»، «سری ب» و به همین ترتیب میباشند.
همانگونه که گفتیم، تعریف رسمی وجود ندارد، اما مرحله بذر معمولا برای تأمین هزینه مرحله اول کار و راهاندازی شرکتی مطابق محصول و بازار شماست، دورهای بعدی هم قرار است برای تنظیم کار به شما کمک کنند.
(همچنین بخوانید: ستون فعالیت استارتآپها، سرمایهگذاری خطرپذیر است)
ترسیم طول باند
تصور کنید که استارتآپ شما یک هواپیماست که در ابتدای یک باند قرار دارد. هربار جذب سرمایه کمی به طول باند شما اضافه میکند و در نتیجه برای برخاستن (یعنی رسیدن به سوددهی) زمان بیشتری خواهید داشت. اگرهنوز برنخاستهاید و دارید به انتهای باند نزدیک میشوید، یعنی باید یک دور دیگر سرمایه جذب کنید، در غیراینصورت هواپیما سقوط خواهد کرد و خواهد سوخت.
مرحله بذر: ۵ میلیون تومان ۱۰ ماه
سری الف: ۲۰ میلیون تومان ۲۰ ماه
سری ب: ۱۰۰ میلیون تومان ۳۳ ماه
اگر همهچیز مطابق برنامه پیش برود، در نهایت شرکتهای بزرگ به استارتآپ شما توجه خواهند کرد و ممکن است تصمیم به خریداری آن بگیرند.
برای بسیاری از کارآفرینان، «خریداری شدن» نقطه اوج کار استارتآپ است. تصور کنید که گوگل سراغ شما بیاید و یک میلیارد دلار برای خرید شرکتتان به شما پیشنهاد کند. این درست که بخش اعظمی از این پول به سرمایهگذارانتان خواهد رسید، اما سهم شما هم عدد کوچکی نخواهد بود. عددی که بسیار بیشتر از چیزی است که در ابتدا انتظارش را داشتید. پس شما، سرمایهگذارانتان که سرمایهشان با سود قابلتوجهی برگشته و البته خریدارتان همگی خوشحال و همگی برنده هستید.
برخلاف چیزی که تا به اینجا تصویر کردیم، کار سرمایهگذار خطرپذیر آنقدرها هم ساده و راحت نیست. بد نیست به معایب و سختیهایش هم اشارهای کنیم.
معایب جذب سرمایه
یک سرمایهگذار خطرپذیر وقتی درست عمل کند، موضوع فوقالعادهای است. سرمایه اضافی به استارتآپ کمک میکند تا بسیار سریعتر رشد کنید و تجربیات و روابطی که سرمایهگذار خطرپذیر برای شرکت به ارمغان میآورد، بیاندازه ارزشمند است. اما سرمایهگذاران خطرپذیر معمولا درست عمل نمیکنند. حتما شما هم آمار مربوط به شکست استارتآپها را شنیدهاید. این آمار در مورد استارتآپهای خوشآیندهای که دارای پشتیبانی سرمایهگذاری خطرپذیر هستند هم صدق میکند. یک پژوهش نشان داده است که ۷۵ درصد از استارتآپهایی که دارای پشتیبانی سرمایهگذاری خطرپذیر هستند شکست میخورند و ۹۵ درصد از اینگونه استارتآپها فاقد بازگشت سرمایه مورد انتظار هستند.
شما ممکن است در مخالفت با این نظر بگویید: «چه اهمیتی دارد؟ کار استارتآپ کار پر از ریسک است. بعید به نظر میرسد که جذب سرمایه، وضع را خرابتر کند.»
شاید ظاهرا اینطور باشد؛ اما کار به این راحتی هم نیست. تصور کنید که اگر سرمایهگذاران خطرپذیر بدانند ۱۹ مورد از ۲۰ مورد سرمایهگذاری آنها فاقد بازگشت سرمایه مورد انتظار است، وضع اقتصادی آنها چگونه خواهد بود. با چنین وضعی، سرنوشت آن یک شرکت موفق چه خواهد شد؟ در چنین حالتی، آن یک شرکت نمیتواند تنها به یک بازگشت سرمایه مناسب بسنده کند. در یک سرمایهگذاری معمولی، دو برابر شدن سرمایه در یک بازه زمانی ۵-۱۰ ساله بسیار خوب و سه برابر شدن آن در همین بازه فوقالعاده است؛ اما به دلیل نرخ بالای شکست، یعنی موفقیت یک در ۲۰، برای آنکه سرمایهگذاری خطرپذیر موفق محسوب شود، باید در کمتر از ۱۰ سال بازگشت سرمایهای ۵۰ تا ۱۰۰ برابری داشته باشد.
این به معنای آن است که استارتآپی که پول سرمایهگذار خطرپذیر را در اختیار دارد باید به سرعت رشد کند. در اینجا دیگر موفقیت نسبی بیمعناست. شما یا آن یک در بیست هستید یا شکستخورده محسوب میشوید. دیگر رویکرد آهسته و پیوسته وجود ندارد. نمیتوانید محتاط یا سنجیده عمل کنید. مثل این است که در یک مسابقه دو هستید که باید به سمت خط پایان پرواز کنید و هرچیزی را که از سرعت شما میکاهد یا پیشرفت شما را کم میکند کنار بگذارید. درست است که این شرایط باعث میشود رشد شما افزایش پیدا کند، اما این افزایش به قیمت از دست رفتن شانس کلی شما برای موفقیت خواهد بود.
استدلال مخالف: «سرمایهگذارهای خطرپذیر نادان نیستند. بحث پول خودشان هم مطرح است؛ بنابراین نمیگذارند شرکت شما ضعیف اداره شود.»
مسئله بغرنج این است که منافع یک کارآفرین لزوما با منافع سرمایهگذارانخطرپذیر همراستا نیست.
سرمایهگذارخطرپذیر چندین سرمایهگذاری متفاوت انجام داده و تنها نیاز دارد که یکی از آنها به طلا تبدیل شود. برایش تفاوتی نمیکند که این یک شرکت شما باشید یا کس دیگر. به بیان بهتر، آنها ریسک سرمایهگذاری خود را با پخش کردن سرمایه بین استارتآپهای مختلف پایین آوردهاند. در حالی که، شما به طور کامل به موفقیت یک استارتآپ متعهد هستید. این یعنی، چیزی که برای سرمایهگذار یک احتمال منطقی است، برای شما یک ریسک وحشتناک است.
(همچنین بخوانید: جذب سرمایه، همهچیز نیست)
یک آزمایش فکری
تصور کنید من به شما پیشنهاد دادهام که هنگام خروج از استارتآپ خود، بین یکی از این دو گزینه حق انتخاب دارید:
گزینه یک: شما یک درصد شانس دارید که ۱۰۰ میلیارد تومان به دست بیاورید و ۹۹ درصد ممکن است چیزی به دست نیاورید.
گزینه دو: صد در صد، ۱۰۰ میلیون تومان بدست بیاورید.
کدام را انتخاب میکنید؟
پاسخ منطقی گزینه یک است. این میزان، ده برابر درآمد مورد انتظار گزینه دو است. اگر بتوانید این بازی را بارها و بارها تکرار کنید، بالاخره احتمال دارد که پول زیادی به دست بیاورید. این دقیقا همان کاری است که سرمایهگذاران خطرپذیر میکنند. آنها این بازی بسیار پرخطر، اما با احتمال درآمد بالا را روی چند شرکت مختلف انجام میدهند تا بالاخره یکی از آنها به نتیجه برسد. اما یک کارآفرین نمیتواند چنین کاری انجام بدهد. یک کارآفرین در یک زمان خاص تنها قادر است روی یک شرکت کار کند و اگر آن شرکت شکست بخورد، کار تمام است. شکی نیست که همه ما صد میلیارد تومان را به صد میلیون تومان ترجیح میدهیم، اما واقعا به عنوان یک کارآفرین، ۹۹ میلیارد و ۹۰۰ میلیون تومان چقدر در کار شما تفاوت ایجاد میکند؟ به نظر میرسد که بیشتر مردم سراغ گزینه دو میروند؛ اگرچه گزینه منطقی نیست.
استدلال مخالف: «به جای بازی کردن، پول را از سرمایهگذار خطرپذیر میگیریم و سراغ رویکرد محافظهکارانهتری میرویم.»
موفق باشید! اگر به سرمایهگذار خطرپذیر بگویید قصد اتخاذ رویکرد محافظهکارانه را دارید، بعید است در کار شما سرمایهگذاری کند. اشتباه نکنید؛ این به معنای آن نیست که سرمایهگذاران خطرپذیر حریص یا طمعکار هستند. آنها نیز سرمایهگذاران خود را دارند و اگر در کسبوکارهایی که در راستای منافع آنها نیست سرمایهگذاری کنند، کارشان را از دست میدهند. به این ترتیب، یا باید مطابق قواعد سرمایهگذارانتان بازی کنید و یا به آنها دروغ بگویید!
استدلال مخالف: «خب اشکال رشد سریع و موفقیت زیاد چیست؟ به هر حال که هدف همه ما همین است.»
مسئله در اینجا سرعت رشد نیست؛ بلکه بازه زمانی است که باید در آن رشد کنید. سرمایهگذاران خطرپذیر باید پاسخگوی شرکای خود باشند؛ بنابراین عجله زیادی برای بازگشت سرمایه دارند. چیزی که سرمایهگذاران خطرپذیر میخواهند این است که ارزش شرکت شما در عرض پنج یا ۱۰ سال آینده به حداکثر برسد؛ بدون توجه به اینکه این کار در ۱۵ سال آینده چه تاثیری بر شرکت شما خواهد داشت. این باعث نگرش محدود و کوتاهمدتی میشود که با دیدگاه کارآفرین و بنیانگذار شرکت همراستا نیست. شما ممکن است شرکتتان را به مرحلهای برسانید که بسیار موفق باشد (یعنی مثلا، ۱۰۰ میلیون تومان ارزش پیدا کند)، اما چیزی که به نظر شما رشدی عظیم است ممکن است در دید یک سرمایهگذارخطرپذیر قابل توجه نباشد. موارد زیادی وجود دارد که سرمایهگذاران خطرپذیر در تلاش برای رسیدن به رشد سریعتر، به کسبوکارهای موفق فشار وارد کرده و باعث شدهاند که آنها تصمیمات نادرستی بگیرند.
استدلال مخالف: «من قصد ندارم اختیار شرکتم را به کسی بدهم؛ بنابراین اگر کسی به من فشار بیاورد که تصمیمی با دید محدود بگیرم، به سرمایهگذار خطرپذیر اهمیتی نمیدهم و کاری را انجام میدهم که برای شرکتم بهتر است.»
خب، کار غیرممکنی نیست اما بعید به نظر میرسد که قادر به انجامش باشید! از شما انتظار میرود به محض دریافت پول از سرمایهگذارخطرپذیر، اقدام به خرج کردن آن کنید. شما قرار است رشد کنید؛ این یعنی باید برای استخدام، بازاریابی و انواع و اقسام چیزهایی که به شما کمک میکنند تا خود را بالا بکشید پول خرج کنید. مسئله دیگر این است که وقتی پولتان تمام شود نمیتوانید ناگهان همه خرجها را متوقف کنید. ممکن است جزء یکی از معدود شرکتهایی باشید که پیش از رسیدن به انتهای باند، در دور اول به سود دهی برسید، اما احتمال اینکه جزء انبوه شرکتهایی باشید که مجبور هستند یک دور دیگر جذب سرمایه کنند، بسیار بیشتر است.
البته اگر شرکت شما هرگونه نشانهای از ضعف از خود نشان بدهد، اساسا قادر نخواهید بود یک دور دیگر سرمایه جذب کنید و کارتان همانجا تمام میشود (میبینید؟ نرخ شکست ۷۵ درصد چندان به نظر غیرمنطقی نمیرسد). اما، حتی اگر کارها خیلی خوب پیش بروند، باز هم به جذب سرمایه مجدد نیاز خواهید داشت و این هم به نوبه خود یعنی باید شدیدتر خرج کنید که در نهایت شما را به یک دور جذب سرمایه دیگر نیازمند میکند. بعد از دو سه دور جذب سرمایه بعید است بیشتر از ۵۰ درصد شرکت برایتان مانده باشد و این یعنی اختیار شرکت را از دست میدهید. به عبارت دیگر، شما دیگر سهامدار اصلی نیستید و اگر تصمیم بگیرید مطابق میل سرمایهگذارخطرپذیر عمل نکنید… خب نمیتوانید!
باید تأکید کنیم همه اینها به معنای آن نیست که سرمایهگذاران خطرپذیر بد یا اشتباه عمل میکنند. حتی بیشتر وقتها ممکن است آنها شرکت شما را بهتر از خودتان اداره کنند. اما نکته اینجاست که منافع آنها ممکن است با منافع شما یکی نباشد. اگر کارآفرینی هستید که هنوز جذب سرمایه نکردهاید، سرنوشت شما به دست خودتان است. اما به محض اینکه شروع به این کار کردید سوار قطاری شدهاید که زیاد در مورد مسیر به شما حق انتخاب نمیدهد. منظورمان این نیست که در این راه قدم نگذارید. تنها میگوییم پیش از انجام آن دقیقا متوجه کاری که انجام میدهید، باشید.
(همچنین بخوانید: چگونه سرمایه شروع استارتآپ را تامین کنیم؟)
سرآوا اولین و بزرگترین شرکت سرمایهگذاری جسورانه ایرانی است. از ابتدای فعالیت این شرکت، همواره سرمایه به همراه دانش و تجربه کارآفرینی و با هدف «خلق الگوهای موفق ایرانی» در اختیار کارآفرینان و کسبوکارهای نوپا قرار گرفته است. تمرکز سرمایهگذاریهای این شرکت روی شرکتهای فعال در اقتصاد دیجیتال و در حوزههایی مانند حوزه اینترنت، موبایل، تجارت الکترونیک، بازی، رایانش ابری و نرمافزار به عنوان سرویس (SaaS) است. منش سرآوا، سرمایهگذاری مشترک با سرمایهگذاران داخلی دیگر و افزایش هر چه بیشتر ذینفعان، سرمایهگذاری روی کارآفرین و کمک به ساخت برندهای ملی در عرصه اقتصاد دیجیتال است.