علی فیاضبخش، مدیرعامل صندوق سرمایه گذاری سرآوا از وضعیت اکوسیستم استارتاپی ایران در دوران پساکرونا میگوید.
نوپانا به نقل از شنبهمگ: تصویری که علی فیاضبخش از دوران پساکرونا در اکوسیستم استارتآپی ایران دارد، غربالگری بیرحمانه کرونا را نشان میدهد. غربالگری از نوعی که بسیاری از کسبوکارها را از بازار کنار میزند و بسیاری از شرکتها برای زنده ماندن باید به بازار سرمایه بروند و به جای تکیه بر چند سرمایهگذار با منابع مالی درشت، روی هزاران خریدار سهام با منابع مالی خرد تکیه کنند. حوزههایی که جای خالی فضای آنلاین را به خود دیدهاند، ناگزیری متولیان امر از توجه به ظرفیتهای این حوزه و راهکارهایی که شرکتها برای زنده ماندن و عبور از دوران کرونا باید در پیش بگیرند، از بخشهای متنوع صبحتهای مدیرعامل صندوق سرمایهگذاری سرآوا است که در ادامه میخوانید:
دوران سختی برای کسبوکارها در جریان است. اکوسیستم استارتآپی هم به عنوان بخشی از بدنه اقتصاد دچار مسائل عدیدهای شده است. از این دوران با عنوان دورانی بحرانی نیز یاد میشود. شما چه تحلیلی از این وضعیت دارید و این ریسکی را که متوجه کسبوکار شده، چگونه ارزیابی میکنید؟
اتفاقی که این روزها گریبان کسبوکارها را گرفته و به تبع آن استارتآپها نیز از آن مصون نماندهاند، وضعیت حاصل از ویروس کروناست که خیلیها آن را بحران تعبیر میکنند، اما من آن را یک سیکل تجاری میدانم؛ یک شاخص ریسکی که اتفاقا یک ریسک سیستماتیک هم هست. یعنی ریسکی فراگیر که به یک کسبوکار یا یک منطقه خاص اختصاص ندارد. ما در اقتصاد دو نوع ریسک داریم؛ یکی ریسک سیستماتیک و دیگری ریسک غیرسیستماتیک. ریسک غیرسیستماتیک فقط در یک کسبوکار یا فقط در یک صنعت دیده میشود، اما ریسک سیستماتیک مانند جنگ است که همه صنایع و همه مناطق کشور را درگیر میکند و از آن تاثیر میپذیرند. شاید از این وجه باید از این وضعیت با عنوان بحران یاد کنیم که کسی انتظارش را نداشت که شیوع این ویروس، پیامدهایی با این قدرت و این وسعت داشته باشد و در همه دنیا رخ دهد.
اما از این جهت اتفاقا یک سیکل تجاری است که نشان میدهد آینده اقتصاد چگونه پیش خواهد رفت. تا اینجای بحث متوجه شدیم که این ریسک، یک ریسک سیستماتیک است که همه از آن تاثیر پذیرفتهاند. در بخش دوم به این نکته پی میبریم که بعضی از صنایع از این ریسک، تاثیر بیشتری پذیرفتهاند. طبق آخرین گزارشهایی که منتشر شده، صنعت گردشگری بیشترین آسیب را از این ویروس دیده و صنعت حملونقل نیز به شدت تحت تاثیر قرار گرفته است (اعم از درون شهری، بین شهری و بین کشورها). صنعت سوم، صنعت غذا و خوراکی است که تقاضا در این صنعت به شدت کاهش یافته است. بنابراین نکتهای که من متوجهاش شدهام این است که این سه صنعت نسبت به سایر صنایع، در یک بازه زمانی کوتاه به شدت با کاهش تقاضا مواجه شدهاند؛ بعضا بین ۹۰ تا ۱۰۰درصد.
حال سوال این است که چه کسبوکارهایی از زیر فشار این شیوع پاندمیک (دنیاگیر) و این ریسک سیستماتیکی که به آن دچار شدهاند، زنده بیرون میآیند و میتوانند بعد از این دوران با ریکاوری کردن، دوباره در مسیر رشد قرار بگیرند؟ بخش دیگر این سوال هم میتواند این باشد که آیا شیوع این ویروس، به مرگ شرکتها و کسبوکارها منجر میشود؟
پاسخ من این است که این وضعیت به طور قطع به مرگ بعضی از کسبوکارهای نوپا و بعضی از شرکتها منتج میشود. وقتی از شرکتها حرف میزنیم، مثلا در صنعت گردشگری، شاید ۱۰ بازیگر اصلی وجود داشته باشد، هیچ اطمینانی وجود ندارد که همه این بازیگران زنده بمانند. اما حتما برخی از آنها از این وضعیت زنده بیرون میآیند. به نظرم کسبوکارهایی که استراتژی خود را بر اساس شرایط جدید بازآفرینی میکنند، میتوانند زنده بمانند و از این دوران عبور کنند و در پساکرونا حتی قویتر به کار خود ادامه دهند. برای مثال شرکت تپسی خدمات جدیدی را مخصوص این دوران به مشتریان خود ارایه میدهد یا اسنپفود از سرویسهای جدیدی ویژه این ایام رونمایی کرده است. برخی هم با پر کردن نیازهای جدیدی که در این شرایط ایجاد شده به فروش چندبرابری رسیدهاند.
چه کسبوکارهایی زنده میمانند و چرا؟ یعنی چه فاکتورهایی را رعایت میکنند یا از چه فاکتورهایی برخوردار هستند که میتوانند این دوران سخت را پشت سر بگذارند؟
علاوه بر مواردی که ذکر کردم، به نظر من کسبوکارهایی که باقی میمانند آنهایی هستند که چهار کار اساسی را میتوانند انجام دهند؛ یک اینکه نقدینگیشان را حفظ میکنند. یعنی به این وضعیت واکنش سریع نشان میدهند و در زمان کوتاهی برای کاهش هزینه اقدام میکنند و تا حد امکان از منابع مالی موجود خود محافظت میکنند.
دو اینکه شرکتها و کسبوکارها در همین وضعیت هم تلاش میکنند که تا حد اطمینانبخشی، دسترسیشان به منابع مالی را تضمین کنند. دسترسی به منابع مالی از طرق مختلف ممکن است انجام شود، مثلا از طریق دریافت وامهای کوتاهمدت یا تامین مالی در قالب جذب سرمایهگذار جدید.
اقدام سوم این است که شرکتها و کسبوکارها باید خیلی سریع شروع کنند به برقراری مفاهمه با سیاستگذاران آن صنعت. یعنی مثلا در بخش گردشگری، شرکتهایی که بتوانند خیلی سریع با خطوط هواپیمایی ارتباط برقرار کنند و بازی برنده-برندهای درست کنند. چون در حال حاضر هم خطوط هواپیمایی متضرر شدهاند و هم کسبوکارهایی که بلیتهای آنها را به صورت آنلاین میفروشند. مثلا به این صورت که اگر شرکتها مجبور هستند که هزینه بلیتها را به دلیل کنسل شدن سفرها به مشتریان پس بدهند، این ریسک را بین خودشان و شرکتهای هواپیمایی تقسیم کنند.
راه حل چهارم این است که کسبوکارها آماده باشند تا اگر در هر بازه زمانی آینده مثلا دو، سه یا چهار ماه دیگر روند عادی به اقتصاد بازگشت، سایه سیاه کرونا از کشور رفع و تقاضا مانند قبل شد، سریع بتوانند روند کسبوکارشان را به حالت قبل از دوران کرونا بازگردانند.
اگر بهمنظور حفظ نقدینگی بر فرض نیروی انسانی شرکت را تعدیل کردید، به گونهای باشد که بعد از عبور از بحران بتوانید خیلی سریع این نیروها را دوباره به خدمت بگیرید. اگر تقاضا به بازار برگردد، اما کسبوکاری نیروی انسانی لازم و پلتفرم آمادهای نداشته باشد، از این تقاضایی که به بازار بازگشته، سودی نصیبش نمیشود چون نمیتواند به این تقاضا پاسخ مناسبی دهد و از این ریکاوری و بازگشت اقتصاد به حالت عادی، هیچ بهرهای نخواهد برد. در این صورت و اگر پاسخ مناسبی در این زمان ندهند، تجربه منفی برای کاربران ثبت میشود و در آینده هم دیگر مشتریان به سمت آنها نخواهند رفت و کسبوکارشان رفته رفته روند کاهشی و نزولی را طی خواهد کرد.
نکته دیگری هم که به ذهنم میرسد این است که در چنین دورانی کسبوکارها با قانونگذاران و مسئولان رگولاتوری به تفاهمهایی برسند که در بخشی از قوانین حوزه کسبوکارها، تسهیل قائل شوند و همچنین از برخی منابعی که برای چنین مواقع و وضعیتهایی اختصاص مییابد، برخوردار شوند. مانند همین کاری که هیات وزیران تصویب کرد تا منابع و وامهای معناداری را با نرخهای ترجیحی به تعدادی از رشتههای صنعتی اختصاص دهند.
بنابراین فکر میکنم اگر شرکتها این چهار کار را بهدرستی انجام دهند، حیات خود را تضمین کردهاند و اگر نتوانند این چهار مورد را به خوبی در شرکت پیادهسازی کنند، بدون تعارف باید بگویم احتمال تعطیلی شرکت و خروج از بازاری که در آن فعالیت میکنند وجود دارد.
به بازگشت به کار نیروی انسانی اشاره کردید؛ در مورد منابع انسانی هم این مشکل وجود دارد که وقتی کسبوکاری منابع انسانیاش را در دوران بحرانی تعدیل کرده است، آیا در زمان بازگشت اقتصاد و برگشت شرایط عادی به حوزه کسبوکارها، آیا منابع انسانی به آن شرکت اعتماد میکنند و چنین شرکتی باز هم میتواند در مقیاس وسیع به استخدام منابع انسانی مورد نیازش بپردازد؟
فرض کنید که اگر در یک صعنت هشت بازیگر وجود داشته باشد و در دوران پساکرونا چهار شرکت باقی بمانند، به اندازه چهار شرکت استخدامی منابع انسانی داریم و در دورهای افراد زیادی بلاتکلیف هستند و شغلی نخواهند داشت. تا اینکه آن چهار شرکت، رشد دوباره کسبوکارشان را شروع کنند، چون برخی از رقبایشان از بازار کنار رفتهاند، بازارشان چند برابر شده است و بنابراین برای اینکه بتوانند سهم بازار بگیرند و رشد کنند نیاز به نیروی انسانی خواهند داشت. پس با تعطیلی برخی از شرکتها، هستند افرادی که در دوران کرونا بیکار میشوند و اگر فرصت کاری برایشان فراهم شود، به آن پاسخ مثبت میدهند. بخشی از تفاهم شرکتها با دولت میتواند مربوط به توافق بر سر این مساله باشد که برای دورانی که نرخ بیکاری افزایش مییابد، بیمهها و تسهیلاتی در نظر گرفته شود.
نگاه سرمایهگذاران در دوران پساکرونا چگونه خواهد بود؟ ما در سال ۹۷ و ۹۸ هم شاهد کاهش سرمایهگذاری در اکوسیستم استارتآپی ایران بودیم. از طرفی برخی از کارشناسان معتقد هستند که در سال ۹۹، سرمایهگذاران تازهنفسی وارد اکوسیستم میشوند و ما شاهد سرمایهگذاریهای تازهای روی استارتآپهای نوظهور خواهیم بود. شما چه تحلیلی از وضعیت سرمایهگذاری در دوران پساکرونا در اکوسیستم استارتآپی ایران دارید؟
در اینجا سه فاکتور اساسی وجود دارد؛ یکی اینکه ایران با بقیه کشورهایی که در آنها اقتصاد دیجیتال در آنجا رونق دارد، متفاوت است. در دو فاکتور دیگر ایران هم شبیه دیگران است. فاکتور نخست این است که چه کسبوکارهایی زنده میمانند. وقتی شرایط اقتصادی و تجاری ناخودآگاه نوعی از غربالگری را انجام میدهد و برخی از شرکتها و کسبوکارها از بازار حذف میشوند، پس سرمایهگذاران هم با انتخابهای کمتری مواجه هستند.
نکته مهم این است که این انتخابها، انتخابهای فیلترشدهای هستند که امتحان پس دادهاند و ریسک زنده ماندن را تجربه کردهاند. یعنی دوره سختی را گذراندهاند و آزمایششان را پس دادهاند. در این صورت سرمایهگذاری سرمایهگذاران با ریسک کمتر و اطمینان بیشتری انجام میشود. به همین دلیل این امید وجود دارد که با این شرایط و در صورتی که انتخابهای کمتری وجود داشته باشد، سرمایهگذاران به سرمایهگذاری و صرف هزینه تمایل داشته باشند.
فاکتور دومی که به تشابه ایران با سایر کشورها اشاره کردم اینجاست که در شرایط ریسکی، سرمایهگذاران تدافعی عمل میکنند و آهستهتر و با اطمینان بیشتری به عرصه سرمایهگذاری وارد میشوند. این امر در همه جای دنیا برای سرمایه وجود دارد و سرمایه و سرمایهگذار را محتاط میکند. اما تفاوت این امر با ایران در این است که در فضای تورمی اقتصاد و در یک وضعیت رکود تورمی، داراییهای فیزیکی اطمینان بیشتری برای سرمایهگذاری ایجاد میکند و سرمایهگذار اطمینان دارد که سرمایهاش حداقل به اندازه تورم رشد میکند. اما داراییهای غیرفیزیکی مانند سرمایهگذاری روی استارتآپها متفاوت است و سرمایهگذار اطمینان ندارد که سرمایهاش حداقل به اندازه تورم رشد کند. ولی در غرب تورم خیلی ناچیز است و مثلا تا دو و نیم یا ۳ درصد است. اما در ایران گاه تورم تا ۶۰ درصد بالا میرود، از این جهت سرمایهگذار ایرانی با سرمایهگذار غربی متفاوت عمل میکند و در شرایط رکود تورمی روی موارد نامشهود مانند شرکتهای استارتآپی و شرکتهای دانشبنیان سرمایهگذاری نمیکند. اما سرمایهگذار غربی روی این حوزههای نامشهود سرمایهگذاری میکند.
نکته سوم مشترک در همه دنیا این است که وقتی شرایط اقتصادی در همه جای دنیا به اصطلاح سخت و راکد شده است، سرمایهگذاران با قیمت بهتری میتوانند سرمایهگذاری کنند. چون وقتی رکود بر اقتصاد حاکم باشد و رشد عجیب و غریبی در بازار انتظار نرود، قیمت داراییهایی که سرمایهگذار قصد خریدشان را دارد هم رشد بالایی ندارند، یعنی قیمتها افزایشی نیست و خریدار، قدرت خرید بالاتری دارد. فروشنده هم استرس ضررکردن ندارد چون بازار راکد است و در حالت افزایشی قرار ندارد. بنابراین احتمال معامله و قراردادهای سرمایهگذاری بیشتری وجود دارد.
اگر فرض را بر این بگذاریم که در سال ۹۹، سرمایهگذارانی وجود خواهند داشت، چه حوزههایی را دارای ظرفیت میبینید که استارتآپهایی در آنها راهاندازی شوند و سرمایهگذاران را به خود جذب کنند؟
ما در اقتصاد مفهومی داریم که جوزف شومپیتر آن را ایجاد کرده است. شومپیتر مفهومی را در علم اقتصاد تئوریزه کرد تحت عنوان «تخریب خلاق». مفهوم تخریب خلاق این است که در اقتصاد، در دورههایی، برخی از کسبوکارها که قبلا کار میکردند در دورهای به دلیل متغیرهای محیطیشان دیگر امکان کار کردن ندارند، از بین میروند و به جای آنها کسبوکار دیگری ایجاد میشود و رشد میکند که به نیازهای دنیای جدید، پاسخ بهتری میدهد. برای مثال نمونه مشهوری از تخریب خلاق، شرکتهایی بودند که نگاتیو تولید میکردند؛ مانند فوجی فیلم ژاپن. این شرکتها تقاضای زیادی برایشان وجود داشت. یا شرکتهایی که در آمریکا سیدی فیلم تولید میکردند و اجاره میدادند و رونق زیادی داشتند.
اما وقتی اینترنت پدید آمد و گوشیهای هوشمند در جوامع مورد استفاده قرار گرفت و ویدیو استریمینگ در دنیا رایج شد، آن کسبوکارهای قدیمی از بین رفتند. یعنی کسبوکارهایی که وجود داشتند تخریب شدند و کسبوکارهای جدیدی روی خرابه آن کسبوکارهای قدیمی و بر پایه نیازهای جدید خلق شدند و رشد کردند چون به نیازهای کاربران دنیای جدید، پاسخهای بهتر و بهروزتری میدادند.
در دوران کنونی هم همین اتفاق خواهد افتاد. حالا نکته این است که چه حوزههایی الان به این تخریب خلاق نیاز دارند و این اتفاق حتما در موردشان رخ میدهد. من فکر میکنم که سه یا چهار حوزه در دوران کرونا با تقاضای بالایی روبهرو بودهاند، یکی ویدیو استریمینگ است. چون مردم در خانه هستند و از این ابزار استفاده میکنند و تقاضاهایی دارند. حوزه دوم، آموزش است. همین الان یکی از دغدغههای نظام آموزشی این است که با این وضعیتی که بر اساس پایبندی به فاصلهگذاری اجتماعی ایجاد شده است، چگونه موضوع آموزش را برای سطوح مختلف مدارس و دانشگاهها پیگیری و حل کند. من با چند استاد دانشگاه صحبت میکردم و آنها بسیار از پلتفرمهایی که در حوزه آموزش کشور وجود دارند، ناراضی بودند و آنها را اثربخش نمیدانستند.
بخش سلامت یکی دیگر از این حوزههاست. یکی از دغدغههای مهمی که در دوران کرونا ایجاد شد، این بود که چگونه مردم را مانیتور کنند و رعایت بهداشت فردی را به آنها گوشزد یا مناطق پرخطر را به آنها یادآوری کنند. یا اینکه چگونه بدون نیاز به حضور در مراکز خدمات درمانی، برخی از نیازهای پزشکی مردم برآورده شود. از زاویه نصب اپلیکیشنهایی که علایم حیاتی آدمها را چک کند گرفته تا نصب اپلیکیشنهایی که به مردم بگویند که اگر فردی امکان ناقلبودنش وجود دارد، به چه مناطقی رفته است و امکان مانیتور و قرنطینه کردن آن فرد وجود داشته باشد. بنابراین الان حوزه پایش سلامت از راه دور، برای دولتها بسیار مهم شده است. چون هزینههای زیادی را بابت درمان پرداخت میکنند و نظامهای درمانی دیگر تاب تحمل این حجم از فشار هزینهها را ندارند. در حالیکه با کمک ابزارهای جدید میتوان از میزان این هزینهها کاست.
حوزه چهارمی که در این دوران بسیار مورد توجه بوده، حوزه بازیهاست. حوزه پنجم، ارسال دارو است، یعنی تحویل دارو از حوزههای بسیار مهمی است که باید مورد توجه باشد. حوزه ششم هم حوزه ایکامرس (تجارت الکترونیک) بوده که در ساختار سرمایهگذاری شرکت ما یعنی سرآوا هم بسیار مورد توجه است و به صورت جدی دنبال میشود. مثلا دیجیکالا یکی از کسبوکارهایی است که در چنین دورانی کمک زیادی به دولت میکند؛ هم به لحاظ ارسال کالای مورد نیاز خانوادهها، جلوگیری از شیوع بیماری و هم اینکه به افرادی که تاکنون رفتار خرید آنلاین نداشتند، برای خرید آنلاین آموزش میدهد. یعنی میزان افرادی را که میتوانند با اینترنت نیازهایشان را رفع کنند، افزایش میدهد و کمک میکند که افراد بیشتری در خانه بمانند. از طرفی اجناس تولیدکنندگان هم به فروش برسد و آنها بازارشان را از دست ندهند. نکته مهم در این میان این است که اگر خدمات و سرویس خوبی به چنین کاربری که قبلا خرید آنلاین نداشته داده شود، بدون اینکه کسبوکار برای بازاریابی هزینهای کرده باشد، این کاربر، به کاربری وفادار برای پلتفرم تبدیل میشود.
این حوزه ویژگی خاص دیگری که دارد، این است که در توزیع عادلانه اقلام بهداشتی تاثیر زیادی دارد. چون این پلتفرمها به دلیل هوشمندی خاصی که دارند میتوانند مشتریان را ردیابی کنند که آیا اقلام بهداشتی به درستی و به صورت عادلانه خریداری شده و به دست همه رسیده یا خیر. پس میتوانند از فضای دلالی که در این شرایط در کشور اتفاق میافتد، بکاهند.
آیا این تجارب و این مسائلی که الان کشور با آن دست به گریبان است که حتی به احتکار اقلام بهداشتی منجر شد، نظام آموزشی با مشکلات زیادی مواجه شده و… موجب میشود که مسئولان و دولتمردان ما به فکر توسعه زیرساختهای اینترنت و گسترش فرهنگ استفاده از خدمات آنلاین بیفتند یا اینکه این دوران هم میگذرد، باز حرف زدن از اقتصاد دیجیتال فراموش میشود و تغییر خاصی را در وضعیت پس از آن نخواهیم دید؟
در اینکه بشر فراموشکار است، شکی نیست. بشر زود فراموش میکند، مگر افرادی که کتاب میخوانند و تاریخ میدانند و از تجارب استفاده میکنند. ممکن است در دوران پساکرونا همه چیز فراموش شود و در دوران دیگری همین مشکلات را دوباره تجربه کنیم. اما نکتهای وجود دارد و آن حافظه تاریخی است. مانند کسی که خانهاش آتش نگرفته، هر چقدر به او بگویید که خانهات را بیمه کن، این حرف به گوشش نمیرود و بیمه را کالای لوکسی میبیند. اما اگر این اتفاق برایش بیفتد، دیگر به بیمه بهعنوان کالای لوکس و لاکچری نگاه نمیکند.
هدفم این است که بگویم تا قبل از شیوع ویروس کرونا و ایجاد چنین وضعیتی که الان در کشور میبینیم، اقتصاد دیجیتال هم برای دولت یک کالای لوکس بود. برای مثال خرید آنلاین، گرفتن بیمه آنلاین و سلامت آنلاین، خیلی لوکس به نظرشان میآمد و تنها حوزههایی چون حملونقل آنلاین بین شهری را جزو ضروریات میدانستند. اما کرونا هم به مردم و هم به دولت نشان داد که اتفاقا در حوزههای دیگری مانند سلامت، بیمه و دیگر بخشها نیز استفاده از ظرفیتهای حوزه آنلاین، جزو ضروریات اولیه زندگی است و اگر این امکان را نداشته باشند، کمبودهای زیادی را احساس میکنند.
در دوران کرونا حتی استفاده از برخی شبکههای اجتماعی هم به یک ضرورت تبدیل شد. مثلا استفاده از ابزارهایی که با استفاده از آن تماس تصویری برقرار میشود. در دوران کرونا حتی افراد مسن به دنبال یادگیری شیوه استفاده از آنها بوده و هستند. بنابراین چنین شرایطی به مردم و دولتها میفهماند که چنین امکاناتی کالای لوکس محسوب نمیشوند، بلکه جزو ضروریات جهان جدید به شمار میروند. به این ترتیب چنین دغدغهای در پس ذهنشان ایجاد میشود و به آن فکر میکنند و شاید به دنبال راهکاری برایش باشند.
بهعنوان سوال آخر میخواهم بگویید که شما چه تصویری از دوران پساکرونا دارید؟
به نظر من کرونا موجب میشود که یک غربالگری بسیار جدی اتفاق بیفتد. همچنین استارتآپهای بزرگ میفهمند که خدمترسانی اجتماعی یا مسئولیت اجتماعی، امر لوکسی نیست بلکه اتفاقا جایی است که با آن میتوانند کاربر جدید جذب کنند. موضوع دیگر، مربوط به تامین مالی است. به نظر من شیوع کرونا، بهویژه در ایران که دچار رکود تورمی است، حاوی نشانههای جدی برای استارتآپهاست که منابع مالی بزرگ قطعا کمرنگ خواهند بود. پس حتما باید به بازار سرمایه دست پیدا کنند. یعنی باید بتوانند از منابع خرد تامین مالی بگذرند و همیشه نباید به دنبال سرمایهگذارانی با توان مالی ۱۰۰ میلیارد تومانی و … باشند. پس باید برای حضور در بورس و بازار سرمایه خودشان را آماده کنند. در این صورت به جای اینکه دو یا سه سرمایهگذار جذب کنند، میتوانند هزار، دو هزار یا حتی ۱۰ هزار سرمایهگذار با منابع مالیای با اعداد کوچک داشته باشند که سرجمع به منبع مالی بزرگی تبدیل میشوند. در واقع شاید استارتآپها و کسبوکارها از این امر ناگزیر باشند و راه دیگری برای زندهماندن پیش رویشان نباشد.