برای تغییر شغل هیچگاه دیر نیست. قدرت ریسکپذیری در اکثر مواقع باعث رشد و شکوفایی در زمینههای مختلف میشود.
نوپانا: هنگامی که مارک دجینگر به دفتر من آمد، از قیافهاش مشخص بود که از شغل خود راضی نیست. این حرفهای فرن موگا، مشاور شغلی مارک است. او چنین ادامه میدهد: « مارک با تیرهروزی زندگی خود را سپری میکرد. درآمد سالانه او بیش از صد هزار دلار بود، او یک خانه زیبا و یک قایق شخصی خوب داشت؛ اما مجبور بود هر روز کار کند. او زمان ناهار خود را طولانی کرده بود تا بتواند بعد از ظهرها فشار کاری را تحمل کند.»
مارک در یک شرکت تبلیغاتی کار میکرد که تاکید آن بر درآمد بسیار زیاد بود. محیط کار شرکت پر از فشار روانی و بسیار ناهنجار بود. مارک کمری خمیده داشت. با اینکه از من جوانتر بود، اما ظاهر او پیرتر از من به نظر میرسید.
بزرگترین مشکل این بود که شرایط کاری برای مارک تضاد ارزشی ایجاد کرده بود. او در کارش فردی شایسته بود و تمام ویژگیهای لازم برای رسیدن به موفقیت را داشت، اما به چیزی نیاز داشت که به او حس سهیم شدن در هدفی متعالیتر را بدهد.
یک روز از او پرسیدم، چرا به این کار ادامه میدهی؟ آیا تا به حال به هزینههایی که این کار به تو تحمیل میکند فکر کردهای؟ او بدون اینکه حرفی بزند از دفتر من خارج شد اما در جلسه بعدی به نظر میرسید که متوجه موضوع شده است. او گفت: این کار برای من به قیمت آسیب دیدن روابط، سلامتی و لذت زندگی تمام شده است.
هنگامی که مارک برای یکی از آخرین جلسات نزد من آمد، حتی قبل از اینکه شروع به حرف زدن کند میدانستم که اوضاع بهتر است. او سبکتر و آرامتر به نظر میرسید.
از او پرسیدم: حالت چطور است؟ پاسخ داد: عالی.
او از کار خود در شرکت تبلیغاتی استعفا داده بود و باهمسر خود توافق کرده بود که هزینههای زندگی خود را کاهش دهند. مارک همچنین یک موقعیت شغلی را در سازمانی غیر انتفاعی پذیرفته بود که مسئولیت آموزش افراد ناتوان و از کار افتاده را بر عهده داشت. حقوق او به شدت کاهش یافته بود اما بسیار خوشحالتر بود.
(همچنین بخوانید: چه شغلی برای شما مناسب است؟)