۱۴ روش برای آن که میلیاردری خودساخته شوید (قسمت دوم)
قله موفقیت را فتح کنید؛ ۶

۱۴ روش برای آن که میلیاردری خودساخته شوید (قسمت دوم)

توسط تحریریه نوپانا | ۱۳۹۶/۰۹/۰۸ - ۱۲:۰۰ | ۲۷ دقیقه

بنجامین پی هاردی، دانشجوی دوره‌ دکترای روان‌شناسی انگیزش و یکی از موفق‌ترین نویسندگان این حوزه، چهارده روش بیان‌شده در این مطلب را در اختیار کسانی قرار داده است که می‌خواهند در مسیر میلیاردر شدن قدم بردارند.

 نوپانا: بیشتر آدم‌ها آرزو دارند شرایط‌شان به طرز معجزه‌آسایی تغییر کند. آن‌ها تمایل ندارند خودشان آدم‌های بهتری شوند تا بتوانند شرایط‌شان را فعالانه بهبود ببخشند. اما برخلاف بیشتر آدم‌ها که منتظر نشسته‌اند تا شانس درِ خانه‌شان را بزند، شما می‌توانید دنبال تبدیل شدن به آدمی باشید که مجهز به مهارت‌ها و توانایی‌های مختلف برای انجام کارهای فوق‌العاده است. شما می‌توانید به آن آدمی تبدیل بشوید که کار بسیار اثرگذاری انجام می‌دهد. کار شما می‌تواند مسائل مهمی را حل کند. می‌تواند زندگی دیگران را بهتر کند و مورد توجه آدم‌های مهم قرار بگیرد که کار شما را نه به خاطر شما که برای خودشان به‌اشتراک می‌گذارند. در این مطلب با نکته‌هایی درباره‌ میلیاردر شدن آشنا می‌شوید.

۷. به‌صراحت اذعان کنید که چقدر به دیگران وابسته‌اید

فقط به این خاطر که انگیزه‌ اصلی‌تان کمک کردن است، این معنی را نمی‌دهد که کمک دیگران را نمی‌خواهید. در واقع، همه‌ آدم‌ها مدام به‌دنبال دریافت کمک هستند. واقعیت این است که همه به‌شدت به یکدیگر وابسته هستند تا بتوانند کاری را که باید انجام دهند. اما اذعان صریح به این وابستگی، خرد و تواضع می‌طلبد. به جای آنکه آن را نقطه ضعف ببینید، بدانید که نقطه‌ قوت است. فراتر از اذعان به وابستگی، مدام قدردانی خود را نسبت به افرادی که در زندگی‌تان هستند بیان کنید.

اینکه شما قدردانی می‌کنید، خودش مورد قدردانی قرار می‌گیرد. روابط شما، داشته‌هایی هستند که در طول زمان باید آن‌ها را رشد دهید و بهتر کنید. اگر از روابط‌تان قدردانی نکنید و به آن‌ها بی‌توجه باشید، آسیب خواهند دید. همه‌ روابط مثل حساب بانکی هستند؛ اگر کسی مدام در حال واریز باشد و دیگری مدام در حال برداشت، سرانجام همه‌ منابع خالی می‌شوند. در چنین روابطی یک به علاوه‌ یک کمتر از ۲ می‌شود. برعکس، در روابط هم‌افزا و سالم، یک به علاوه‌ یک خیلی بیشتر از ۲ خواهد شد. وقتی دو نفر مدام در حال بخشیدن و گرفتن هستند، حساب بانکی رابطه‌ای به رشد و گسترش خود ادامه می‌دهد و چندین منفعت منتظره و غیرمنتظره به‌همراه می‌آورد.

برای مثال، خود من اخیرا با برادرم به باشگاهی ورزشی رفتم. در آغاز تمرین، او سردرگم بود. نه به انرژی من اضافه می‌کرد و نه کمکم می‌کرد تمرینم بهتر از تمریناتم هنگام تنهایی انجام بدهم. انرژی‌ام را می‌گرفت و باعث می‌شد انرژی و تلاش بیشتری از زمان تنهایی‌ام صرف کنم.

به او گفتم چه اتفاقی در حال افتادن است و او هم سریع وضعیت هیجانی‌اش را تغییر داد. فهمید که حالتش چقدر روی من تاثیرگذار است. در حقیقت در آن لحظه، انگیزه‌ او از یک تجربه‌ ورزشی صرف، به ایجاد چیزی فوق‌العاده تغییر کرد. وضعیت ذهنی مشترک ما بالا رفت. ما را به جریانی گروهی سوق داد. تمرین ما خیلی فراتر از چیزی شد که به‌تنهایی می‌توانستم انجام دهم. نه فقط آن، بلکه شروع به ردوبدل کردن جملات الهام بخش کردیم. این منجر به درکی فوق‌العاده و روابطی شد که اتفاقا به کتابی که در حال نوشتن آن هستم هم مربوط بود.

این تمرین فوق‌العاده، پیامد هم‌افزایی را به‌دنبال داشت. این ادراکاتی که با شما درمیان گذاشتم هم منافع غیرمنتظره‌ای برای کتاب من بودند. این فقط زمانی می‌تواند رخ دهد که هر دو طرف فعالانه در حال بخشیدن و گرفتن در قالب یک رابطه باشند؛ جایی که هر دو روی آفرینش تمرکز دارند، نه مصرف، جایی که انگیزه‌ اصلی هر دو کمک به دیگری برای موفق شدن است.

۸. برای دست‌یابی به اهداف ۱۰ برابری و ۱۰۰ برابری، شراکت‌های راهبردی برد-برد ایجاد کنید

- همه‌ شرکت‌های شکست‌خورده مثل هم هستند؛ آن‌ها برای فرار از رقابت شکست خوردند.(پیتر تیل)

بیشتر آدم‌ها، بیشتر در وضعیت رقابتی به‌سر می‌برند تا همکاری.همکاری سطح بسیار بالاتری از رقابت است. رقابت روی خود تمرکز می‌کند. تفکر بسیار سطح پایینی هم هست، زیرا آنچه به خودی خود چید انجام دهید، بسیار محدود است. افراد رقابتی، مدام در تقلا هستند. آن‌ها بیشتر روی پیروزی تمرکز دارند تا ایجاد راه‌حل‌های واقعی.

اما وقتی تفکرتان گسترش می‌یابد، می‌فهمید که با کمک دیگران می‌توانستید کار بیشتری انجام دهید. همکاری، ارتباطات منحصربه‌فردی ایجاد می‌کند که تنها کار کردن، هرگز نمی‌توانست چنین کاری کند. مسلما شما مهارت‌ها و دانشی دارید که در حوزه‌ تخصصی‌تان فوق‌العاده است. افراد دیگری هم هستند که در حوزه‌های دیگری دارای مهارت‌ها و دانشی هستند که کاملا خارج از آگاهی شماست. این افراد صاحب داشته‌هایی هستند که شما ندارید.

اگر می‌خواهید نتایجی ۱۰ برابر یا ۱۰۰ برابر نسبت به دیگران در حوزه‌ تخصصی خود بگیرید، باید شراکت‌های «برد برد» استراتژیک ایجاد کنید. این امر عموما زمانی رخ می‌دهد که شما طرحی ایجاد می‌کنید که مجموعه مهارت‌ها و داشته‌هایتان با مجموعه مهارت‌ها و داشته‌های شخص دیگری درهم می‌آمیزند. آنچه شما به‌خوبی انجام می‌دهید، برای شخص دیگری دشوار است. آنچه شما نمی‌توانید از پسش برآیید، دیگران می‌توانند به‌خوبی انجام دهند.

میلیاردر شدن و شراکت برد برد

پس با چه کسی می‌توانید شراکت کنید که سرعت‌تان بیشتر شود؟

چه کسی دارایی‌ها و منابعی دارد که شما از آن‌ها برخوردار نیستید؟

چگونه می‌توانید به این افراد کمک کنید؟

قادر به توسعه‌ چه نوع مشارکت‌هایی هستید تا به شما اجازه دهند سریع‌تر به اهداف‌تان دست یابید و به دیگران هم کمک کند تا سریع‌تر به اهداف خودشان دست یابند؟

وقتی با دیگران همکاری می‌کنید، در حقیقت یک به‌علاوه‌ یک بیش از ۲ خواهد شد. این کل، با جمع تک تک اجزا فرق دارد.

این‌گونه است که تبدیل وضعیت رخ می‌دهد. فقط کسانی که همکاری می‌کنند، تبدیل وضعیت واقعی را تجربه می‌کنند. آن‌هایی که فقط به‌تنهایی خوب کار می‌کنند، در جهان‌بینی محدود خود گرفتار هستند. وقتی با دیگران در هم می‌آمیزید، ایده‌ها و اهداف‌تان تغییر می‌کنند. بزرگ‌تر و بهتر می‌شوند. متفاوت با آن چیزی می‌شوند که قبل از آن می‌توانستید به‌تنهایی انجام دهید. تنها شیوه‌ داشتن چنین مشارکت‌هایی، تفکر بلندمدت است.

باید در این بازی سرمایه‌گذاری کنید. صرفا نمی‌تواند تبادلی باشد. «این در ازای آن» نیست. چیزی به‌مراتب عمیق‌تر است. به این صورت، اخلاق‌مداری بیشتری در کارتان دارید. بیشتر قدر کارتان را می‌دانید. مدام کار درست را انجام می‌دهید، حتی اگر آن کار درست، دشوار و سخت باشد. به‌دنبال روابط تبادلی نباشید. فقط به‌دنبال روابط تبدیل وضعیتیِ بلندمدت باشید.

(هم‌چنین بخوانید:بیل گیتس همچنان در صدر فهرست ثروتمندترین افراد جهان)

۹. اهداف ۱۰ برابری تعیین کنید و با ترس‌هایتان روبه‌رو شوید

به اهداف کنونی خود نگاه کنید.

چرا این معیار شما برای «موفقیت» است؟

اصلا چرا چنین چیزی هدف شماست؟

اگر این هدف را ۱۰ برابر بزرگ‌تر کنید، چه اتفاقی خواهد افتاد؟

اگر به‌جای مثلا ماهی ۳ میلیون تومان، ماهی ۳۰ میلیون را هدف قرار دهید چه؟

آیا چنین چیزی اصلا ممکن است؟

البته که ممکن است. آدم‌های زیادی هستند که چنین می‌کنند. تنها فرق میان آن‌ها و شما، تحصیلات، روابط و راهکارهایشان است.

وقتی هدف‌تان را ۱۰ برابر می‌کنید، باید خیلی متفاوت درباره‌ رفتارهای روزانه‌تان بیندیشید. باید در تمام جنبه‌های زندگی جدی‌تر باشید. باید تفکر محدود و حواس پرتی ها را حذف کنید.

۱۰ برابر کردن هدف، یکی از بهترین چیزهایی است که می‌توانید برای خود انجام دهید. این هدف باید در همان زمانی درنظر گرفته شود که در اوج هستید. با انجام کاری قدرتمند است که به‌اوج می‌رسید؛ خواه آن کار تمرین باشد، یادگیری باشد یا حضور در محیطی منحصربه‌فرد همچون یک کشور خارجی. با حضور میان افراد خاصی هم می‌توانید در اوج قرار بگیرید؛ کسانی که به شما الهام می‌بخشند تا بهترین نسخه‌ خودتان باشید.

فقط خودتان هستید که می‌دانید چه چیزی شما را به نقطه‌ اوج و اشتیاق می‌رساند. بنابراین هر کاری می‌توانید انجام دهید تا به آنجا برسید و بعد هم اهداف‌تان را بنویسید. آنچه قصد انجامش را دارید به‌وضوح بیان کنید. بعد هم آن هدف را بنویسید و هر روز آن را تجسم کنید تا به واقعیت تبدیل شود.

وقتی به این هدف فکر می‌کنید، از جریان طبیعی ایده‌هایی که دنبال می‌کنید، منحرف نشوید. شما نمی‌توانید با همان تفکر و رفتارهایی که اکنون دارید، نتایج آتی را ۱۰ برابر کنید. در این مسیر، وقتی به هدف‌تان فکر می‌کنید، به ایده‌های جدیدی هم دست خواهید یافت تا سریع‌تر به آن هدف دست یابید.

میلیاردر شدن و اهداف ۱۰ برابری

این احتمال هم وجود دارد که شما از نادانسته‌هایتان آگاهی ندارید. بنابراین باید واقعا شروع به آموزش خودتان کنید؛ آموزش اینکه چگونه ممکن است به هدف‌تان دست پیدا کنید. باید نسبت به آنچه انجام می‌دهید محکم‌تر ظاهر شوید. باید بیشتر بیافرینید و بیشتر شکست بخورید. در حقیقت بارها و بارها. اغلب سریع‌ترین مسیر به سوی کیفیت است.

نه فقط آن، بلکه وقتی درباره‌ هدف ۱۰ برابری خود فکر می‌کنید هم، احتمالا ایده‌هایی به نظرتان خواهد رسید که شما را می‌ترسانند. وقتی کاری می‌کنید که شما را می‌ترساند، در حقیقت مرزی را رد می‌کنید که بیشتر آدم‌ها هرگز از آن عبور نمی‌کنند. کار ترسناک اغلب بسیار سودمند و ارزشمند است.

۱۰. در بازاریابی خیلی خیلی خوب شوید

بازاریابی چیزی نیست جز روان‌شناسی کاربردی؛ ارتباط با آدم‌ها، متقاعد کردن دیگران و کمک به آن‌ها.

خیلی‌ها فکر می‌کنند بازاریابی چیزی کثیف و غیراخلاقی است! بسیاری از «هنرمندان» بازاریابی را نمی‌آموزند، چون نمی‌خواهند «خودشان را بفروشند». آن‌ها می‌خواهند کارشان خالص باشد. دانشگاهی‌ها هم بهتر از این نیستند. آثار آن‌ها در دسترس مردم عادی نیست. بازاریابی چیزی نیست جز آسان‌تر و بهتر کردن یافتن و استفاده از کارتان.

حقیقت این است که مردم یک دفعه ظاهر نمی‌شوند که محصول یا خدمات شما را بخرند. آن‌ها ناگهان ظاهر نمی‌شوند تا نوشته‌های شما را بخوانند. اصلا بیایید در مورد همین لحظه فکر کنید: چطوری به این صفحه آمدید؟ به عنوان این مطلب نگاه کنید. همین مطلب را می‌توانستیم «توصیه‌هایی برای موفقیت» بنامیم. اما آیا روی چنین عنوانی کلیک می‌کردید؟

احتمالا نه. اما روی «میلیاردر شدن» کلیک کردید. چرا روی این عنوان کلیک کردید؟ چطوری تا اینجای مطلب را خواندید؟ درباره‌ همین تجربه فکر کنید. بازاریابی «چگونگی» هر کاری است که انجام می‌دهید.

دلیل اینکه بیشتر مردم موفق نیستند، به این خاطر است که یا از بازاریابی می‌ترسند و یا از آن امتناع می‌کنند. به همین دلیل هم بیشتر افراد معلم‌های بدی هستند. آن‌ها بیشتر روی محتوا تمرکز دارند تا تحویل و طراحی آن محتوا. اما تحویل (یا همان چگونگی) اگر مهم‌تر نباشد، درست به اندازه‌ اینکه چه کاری انجام می‌دهید یا چرا این کار را انجام می‌دهید مهم است.

شاید شما درمان سرطان را بدانید. اما اگر آن را درست بازاریابی نکنید، هیچ‌وقت نمی‌توانید درمان خود را عرضه کنید. شاید مهم‌ترین پیام دنیا را داشته باشید یا بهترین قصه‌ دنیا را بدانید، اما اگر آن را هوشمندانه عرضه نکنید، هیچ‌کس آن را نخواهد دید.

(هم‌چنین بخوانید:داستان فیلسوفی که میلیاردر شد)

میلیاردر شدن و بازاریابی

۱۱. روی زمان و تلاش تمرکز نکنید، به‌جای آن روی نتایج تمرکز کنید

دن سولیوان (Dan Sullivan) که بنیان‌گذار پلت‌فرم کارآفرینی اختصاصی به نام استراتژیک کوچ (Strategic Coach) است، بین کسانی که در «اقتصاد زمان و تلاش» فعال هستند، با کسانی که در «اقتصاد نتایج» هستند، تمایز قائل می‌شود.

اگر شما هم در اقتصاد زمان و تلاش فعالیت دارید، در واقع روی مشغول بودن تمرکز دارید. در واقع به مقدار زمان و انرژی‌ای عقیده دارید که صرف می‌کنید. در مقابل، وقتی در اقتصاد نتایج هستید، فقط روی دست‌یابی به نتیجه‌ای مشخص متمرکز هستید.

خط معیار همان چیزی است که اهمیت دارد و بنابراین یافتن موثرترین راه برای رسیدن به آنجا بسیار مهم می‌شود. این یکی از تفاوت‌های مهم بین کارآفرینان و کارمندان است. سولیوان می‌گوید: «کارآفرینان «خط معیار»، «اقتصاد زمان و تلاش» را به سوی «اقتصاد نتایج» رد کرده‌اند. برای آن‌ها درآمد تضمین‌شده‌ای وجود ندارد. کسی هر دو هفته یک بار برای‌شان چک نمی‌نویسد. آن‌ها با توانایی‌شان در ایجاد فرصت با ایجاد ارزش برای مشتریان‌شان زندگی می‌کنند. گاهی اوقات زمان و تلاش زیادی صرف می‌کنند، ولی نتیجه‌ای نمی‌گیرند. گاهی اوقات هم آن‌قدرها زمان و تلاش صرف نمی‌کنند، اما نتیجه‌ فوق‌العاده‌ای به‌دست می‌آورند. تمرکزِ کارآفرینان همیشه باید روی نتایج باشد، وگرنه درآمدی نخواهند داشت. اگر برای یک کارآفرین کار کنید چطور؟ این امر برای شما هم صدق می‌کند. با آنکه احتمالا درآمد تضمین‌شده‌ای دارید، اما باید بدانید کسب‌وکاری که در آن مشغول هستید، داخل اقتصاد نتایج موجودیت می‌يابد، حتی اگر آن را دقیق هم نبینید. به‌نظر من این نکته باعث نمی‌شود احساس ناامنی کنید، اما نشان‌تان می‌دهد که چگونه باید در چنین محیطی موفق بود؛ با به‌حداکثررساندن نتایج و به‌حداقل‌رساندن زمان و تلاشی که برای رسیدن به آن‌ها صرف می‌کنید.»

خیلی‌ها به نتایج فکر نمی‌کنند، زیرا امنیت‌شان در حقوقی نهفته است که دریافت می‌کنند. اما وقتی تمرکز خود را از اینکه «چقدر کار می‌کنید» به «چقدر می‌توانید کار کنید» تغییر می‌دهید، «چگونه کار کردن‌تان» را هم تغییر می‌دهید.

شروع به یادگیری راه‌هایی برای انجام سریع‌تر کارها می‌کنید. مسئولیت بیشتری قبول می‌کنید. محیط خود را تغییر می‌دهید و این را هم می‌فهمید که خواب و استراحت چقدر برای دست‌یابی به تعداد زیادی از نتایج ممکن اهمیت دارد. بنابراین شروع به استفاده از مرخصی‌های بیشتر و بیشتر و استراحت می‌کنید. اگر ۸۰درصد از انرژی خود را به استراحت و خودبهبودی اختصاص دهید، وقتی واقعا مشغول کار می‌شوید، ذهن و جسم آماده‌ای برای حل مسائل دارید.

آن وقت ۱۰ بار بهتر از دیگران فکر می‌کنید. در بازه‌ زمانی کوتاه و با فشار بالا کار می‌کنید. موقع کار می‌توانید حسابی از پس وظایف‌تان برآیید، چون زمان خیلی زیادی را صرف استراحت و آماده‌سازیِ خودتان می‌کنید.

۱۲. محیط اطراف‌تان را مدام تغییر دهید

محیطی که در آن کار می‌کنید، باید بازتاب‌دهنده‌ کاری باشد که انجام می‌دهید. انجام چند نوع کار در محیطی یکسان تاثیر کافی را ندارد. اما آدم‌ها همیشه چنین کاری می‌کنند. آن‌ها در یک صندلی می‌نشینند و ذهن‌شان را از کاری به کار دیگر مشغول می‌کنند. رویکرد بسیار بهتر، دسته‌بندی فعالیت‌ها و انجام آن‌ها در محیط مرتبط‌شان است.

برای مثال، وقتی پستی برای بلاگ می‌نویسم، در کتابخانه‌ ساکتی کار می‌کنم که حواسم پرت نشود. به این خاطر که محیط اطرافم کیفیت نگارشم را بیشتر می‌کند و از آنجا که می‌دانم آن روز کارم فقط نوشتن است، زیاد می‌نویسم. نوشتن ۲ تا ۵ پست بلاگ در یک جلسه، آسان‌تر از نوشتن یک پست در هر بار است.

آری میزل (Ari Meisel)، نویسنده و کارآفرین، فعالیت‌هایش را دسته‌بندی کرده و بسته به کاری که انجام می‌دهد، محیط‌های کاری خود را تغییر می‌دهد. در روزهایی که قرار است پادکست ضبط کند، به استودیو می‌رود و در یک جلسه، حدود ۵ پادکست ضبط می‌کند.

در روزهای دیگر، کل روزش را در جلسات می‌گذراند. این کار را در آپارتمان دوستش انجام می‌دهد، چون محیطی است که حسابی در آن تمرکز می‌کند.

خیلی هم می‌نویسد و این کار را در باشگاه سوهو هاوس (SOHO HOUSE) نیویورک انجام می‌دهد، چون محیط آرامی است با دسترسی به اینترنت ضعیف. سرعت کم اینترنت باعث می‌شود مدام اینترنت‌گردی نکند و حتی از موبایلش هم استفاده نکند، زیرا آنتن ندارد.

میلیاردر شدن و تغییر محیط

۱۳. «ثروت» و «موفقیت» را برای خود تعریف کنید.

همه‌ معنای موفقیت و ثروت در پول خلاصه نمی‌شود. خیلی‌ها هستند که پول زیادی دارند، ولی در بقیه‌ حوزه‌های مهم زندگی خود «سرمایه» اندکی دارند. مسلما پول خیلی مهم است. مشکلات زیادی را حل می‌کند. فرآیندها را سرعت می‌بخشد. اما پول فقط یک ابزار است. وسیله‌ای برای انجام کار است. برای کسانی که مشغول کاری هستند که عمیقا به آن اعتقاد دارند، پول فقط ابزاری برای انجام کار بیشتر است.

میلیاردر شدن و تعریف ثروت و موفقیت

۱۴. پایه‌ محکمی داشته باشید، این رویکرد به برندتان تبدیل می‌شود

برای موفق شدن، باید به چیزی عقیده داشته باشید. باید پایه‌ای داشته باشید. همه‌ برندها و افراد موفق یک چرای واضح دارند. سایمون سینک (Simon Sinek) در کتابش با عنوان «با چرا شروع کنید» (Start With Why) می‌گوید مردم «آنچه را می‌فروشید» نمی‌خرند، بلکه «چرا می‌فروشید» را می‌خرند.

اپل مثال فوق‌العاده‌ای است. آن‌ها در کل بازاریابی خود، ویژگی‌های فنی محصولات‌شان را توضیح نمی‌دهند، بلکه ارزش‌های اصلی خود را تعریف می‌کنند و آن‌ها را به‌اشتراک می‌گذارند.

اگر می‌خواهید متقاعدکننده و جالب توجه باشید، باید عمیقا به چیزی اعتقاد داشته باشید. باید پایه‌ روشنی داشته باشید. آن پایه به برندتان تبدیل می‌شود. به نام تجاری شما تبدیل می‌شود. به تمایزتان نسبت به دیگران تبدیل می‌شود. وقتی پایه و برند مشخصی دارید، متمایز هستید. دیگر خنثی نیستید. به چیزی عقیده دارید و برای تغییری مشخص مبارزه می‌کنید. در نتیجه، افراد یا عاشق شما می‌شوند یا متنفر. این چیزی است که می‌خواهید. بی‌اشتیاقی یعنی چیزی برای گفتن ندارید. بی‌اشتیاقی یعنی تلاش می‌کنید همه را راضی نگه دارید.

ثروتمندان به‌دنبال هدف مشخصی هستند. هدف مشخص شما باید مخاطبان‌تان باشند. آن‌ها گروه خاصی هستند که با پایه‌ای که در تلاش برای ساختنش هستید موافقند. آن‌ها به شما ایمان دارند. اگر سعی کنید همه را راضی نگه دارید، پیام، بازاریابی و محصولات شما بسیار بد خواهند شد. نسبت به آن چرایتان رویکرد مشخصی ندارید و هیچ‌کس دیگری هم نمی‌داند چرا. در نتیجه شما هم مانند دیگران یک آدم متوسط خواهید بود و کارتان تمایزی نخواهد داشت.

فقط افرادی که پایه‌ محکمی دارند، در بازاریابی خیلی خیلی خوب خواهند شد. آن‌ها آن‌قدر به پیام‌شان اهمیت می‌دهند که آن را اعلام کنند. آن‌ها می‌دانند که «چگونه» هم به همان اندازه‌ «چه» و «چرا» اهمیت دارد.

(همچنین بخوانید: عادت‌های روزانه‌ای که مانعی بزرگ در مسیر موفقیت هستند)

میلیاردر شدن و پایه محکم

منبع

برچسب‌ها: میلیاردر شدنثروتجذبموفقیت تغییربازاریابینتیجه‌گرایی
به اشتراک بگذارید: تلگرام توییتر لینکدین لینک کوتاه:

درباره تحریریه نوپانا

نوپانا وب‌سایتی برای بررسی و تحلیل آخرین رویدادهای زیست‌بوم کسب‌و‌کارهای نوپا و کارآفرینی است. این وب‌سایت با هدف ترویج فرهنگ کارآفرینی، حمایت از زیست‌بوم استارت‌آپی و افزایش آگاهی مخاطبان در زمینه‌های مربوطه فعالیت می‌کند.